کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
caste system
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سیستم کست
-
half-caste
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نیمه کست، دو رگه
-
caste
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کست، طبقه، قبیله، صنف، طبقات مختلف مردم هند
-
castes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کست ها، طبقه، قبیله، صنف، طبقات مختلف مردم هند
-
أخْفَقَ
دیکشنری عربی به فارسی
کست خورد , توفيق نيافت , نافرجام ماند , ناکام شد , موفق نشد , ناتمام ماند , نيمه کاره ماند , بي نتيجه ماند , به ثمر ننشست , نقش برآب شد
-
ترش گفتن
لغتنامه دهخدا
ترش گفتن . [ ت ُ / ت ُ رُگ ُ ت َ ] (مص مرکب ) سخن ناخوش آیند گفتن : ور کست شیرین بگوید یا ترش بر لب انگشتی نهی یعنی خمش .مولوی .
-
عطفة
لغتنامه دهخدا
عطفة. [ ع َ طَ ف َ ] (ع اِ) گیاهی است بی شاخ و برگ که بر درخت می پیچد و گاوان می خورند آنرا،و برخی از ریشه های آن را چون بر زن «فارک » و دشمن دارنده ٔ شوی بپاشند، زوج خود را دوست خواهد داشت . (از منتهی الارب ). یک دانه ٔ عَطَف گویند، همان لبلاب است ....
-
کلاخود
لغتنامه دهخدا
کلاخود. [ ک ُ ] (اِ مرکب ) کلاه خود : مه سپر مهر کلاخود و کمان قوس قزح ناوکت تیر و سما کست و سها نیزه گذار.نظام قاری (دیوان البسه ٔ چ استانبول ص 13).و رجوع به کلاه خود شود.
-
ور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) 1 - (حر.) حرف شرط ، مخفف و اگر. 2 - ( اِ.) طرف ، جانب . 3 - پسوندی است که به اسم می پیوندد و دارندگی را می رساند:بارور، تاج ور، کینه ور. 4 - پیشوندی است که بر سر افعال درآید به معنی بر: ورآمدن ، ورافتادن . 5 - بر سر اسماء (ریشه و مصادر مرخم ) د...
-
کستیج
لغتنامه دهخدا
کستیج . [ ک ُ ] (معرب ، اِ)کستی و آن ریسمانی باشد گنده که آن را ذمیان بر میان بندند سوای زنار و معرب است . (آنندراج ). کمربند که اهل ذمه بر کمر بندند. (ناظم الاطباء). ریسمانی گنده بقدر انگشت از پشم که ذمیان روی جامه بندند و این سوای زنار است که از اب...
-
قسطس
لغتنامه دهخدا
قسطس . [ ق ُ طُ ](معرب ، اِ) کست . دوائی است که آن را قسط میگویند، و آن چند نوع میباشد، نوع اول عربی است و آن را قسط بحری خوانند و آن سفید میباشد، و دیگری قسط هندی و آن سیاه میباشد، تلخ است و قسط مرهمان است ، و نوع دیگر قسط رومی است و آن سفید و شیرین...
-
پادکست
واژهنامه آزاد
واژهء پادکست (podcast) ترکیبی از کلمات broadcast و iPod می باشد و به وبلاگ یا سایتی اطلاق می گردد که پست ها (یا برنامه های) خود را به شکل فایل های صوتی در قالب های mp3 و یا wma جهت شنیدن و یا دانلود کردن در دسترس شنوندگان قرار می دهد. فرهنگ جدید آمری...
-
عاقل
لغتنامه دهخدا
عاقل . [ ق ِ ] (ع ص )خردمند. دانا. هوشیار و زیرک . (ناظم الاطباء). ج ، عقلاء و عُقّال و عاقلون . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). مقابل دیوانه : حکیمان زمانه راست گفتندکه جاهل گردد اندر عشق عاقل . منوچهری .عاقل کامل تأمل در ا...
-
نفرین کردن
لغتنامه دهخدا
نفرین کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نفریدن . (از برهان قاطع) (از آنندراج ). لعنت نمودن . پشولیدن . بددعائی کردن . (ناظم الاطباء). رجم . (از ترجمان القرآن ) (از تاج المصادر بیهقی ). تلعین . (دهار). قبح . لعن . لعنة. (از ترجمان القرآن ). لعن ک...
-
کستی
لغتنامه دهخدا
کستی . [ ک ُ ] (اِ) به معنی کشتی باشد و آن چنان است که دو کس برهم چسبند و یکدیگر را برزمین زنندو اصل این لغت کستی است چه از کستن مشتق است که به معنی کوفتن باشد و چون در فارسی سین بی نقطه و شین نقطه دار بهم تبدیل می یابند بنابر آن کشتی خوانند. (برهان ...