کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کستیج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کستیج
لغتنامه دهخدا
کستیج . [ ک ُ ] (معرب ، اِ)کستی و آن ریسمانی باشد گنده که آن را ذمیان بر میان بندند سوای زنار و معرب است . (آنندراج ). کمربند که اهل ذمه بر کمر بندند. (ناظم الاطباء). ریسمانی گنده بقدر انگشت از پشم که ذمیان روی جامه بندند و این سوای زنار است که از اب...
-
جستوجو در متن
-
کشتیج
لغتنامه دهخدا
کشتیج . [ ک ُ ] (اِ) کشتی . کستی . کستیج . زناری که برمیان بندند. رجوع به کشتی و کستیج شود.
-
کساتیج
لغتنامه دهخدا
کساتیج . [ ک َ ] (اِ) ج ِ کستیج وکستی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کستی و کشتی شود.
-
کشعطج
لغتنامه دهخدا
کشعطج . [ ک َ ش َ طَ ] (ع اِ) و کذا الکشعثج ، مولدتان من الکستیج لخیط غلیظیشده الذمی فوق ثیابه دون الزنار. (منتهی الارب ). ریسمان کلفتی را گویند که شخصی ذمی در روی لباس خود زیر زنار می بندد. کستی . کستیج . کشعثج . || بند پشتواره که از لیف خرما سازند....
-
کشتی
لغتنامه دهخدا
کشتی . [ ک ُ ] (اِ) زورآزمائی دو تن با یکدیگر بدون به کار بردن آلات و اسباب به قصد بر زمین افکندن همنبرد. مصارعت . به هم چسبیدن دو پهلوان به یکدیگر و کوفتن و افکندن یکدیگر را بر زمین . (ناظم الاطباء). عمل دو کس که بر هم چسبند و خواهند یکدیگر را برزمی...
-
کستی
لغتنامه دهخدا
کستی . [ ک ُ ] (اِ) به معنی کشتی باشد و آن چنان است که دو کس برهم چسبند و یکدیگر را برزمین زنندو اصل این لغت کستی است چه از کستن مشتق است که به معنی کوفتن باشد و چون در فارسی سین بی نقطه و شین نقطه دار بهم تبدیل می یابند بنابر آن کشتی خوانند. (برهان ...
-
چارسو
لغتنامه دهخدا
چارسو. (اِ مرکب ) جائی که چهار بازار در آنجا منشعب شوند. (برهان ). بازاری که هر چهار طرف راه داشته باشد. (آنندراج ). نام آن جای از بازار که به هر چهار طرف راسته و دکانها راه دارد. (ناظم الاطباء). چهارسوی . چهارسوق . بازاری که از چهار طرف بیرون شو دار...