کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کستی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کستی
/kosti/
معنی
۱. (ورزش) کُشتی.
۲. در آیین زردشتی، کمربند مقدسی که پس از هفتسالگی موظف به بستن آن هستند.
۳. کمربند: ◻︎ بر کمرگاه تو از کستی جوزاست بتا / چه کشی بیهده کستی و چه بندی کمرا (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۲).
〈 کستی کردن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. کشتی گرفتن.
۲. مقابله کردن: ◻︎ به زور آنکه با باده کستی کند / فکندهست هرگه که مُستی کند (اسدی: ۵۰).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کستی
لغتنامه دهخدا
کستی . [ ک ُ ] (اِ) به معنی کشتی باشد و آن چنان است که دو کس برهم چسبند و یکدیگر را برزمین زنندو اصل این لغت کستی است چه از کستن مشتق است که به معنی کوفتن باشد و چون در فارسی سین بی نقطه و شین نقطه دار بهم تبدیل می یابند بنابر آن کشتی خوانند. (برهان ...
-
کستی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kostīk] [قدیمی] kosti ۱. (ورزش) کُشتی.۲. در آیین زردشتی، کمربند مقدسی که پس از هفتسالگی موظف به بستن آن هستند.۳. کمربند: ◻︎ بر کمرگاه تو از کستی جوزاست بتا / چه کشی بیهده کستی و چه بندی کمرا (خسروی: شاعران بیدیوان: ۱۷۲).〈 کستی کر...
-
کستی
فرهنگ فارسی معین
(کُ تِ) [ په . ] (اِ.) 1 - کُشتی . 2 - زنار و ریسمانی که ترسایان و هندوان و زرتشتیان بر کمر بندند.
-
واژههای مشابه
-
کستی بستن
لغتنامه دهخدا
کستی بستن . [ ک ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بستن کستی بر کمر. کستی به دور کمر بستن و کستی ، بندی مخصوص است . رجوع به کستی شود.
-
کستی کردن
لغتنامه دهخدا
کستی کردن . [ ک ُک َ دَ ] (مص مرکب ) کشتی گرفتن . مصارعت : پیل زوری که چون کند کستی بند او پیل را دهد سستی . مسعودسعد.رجوع به کشتی گرفتن شود.
-
قاسم کستی
لغتنامه دهخدا
قاسم کستی . [ س ِ ک َ ] (اِخ ) ابن محمد، مکنی به ابوالحسن . شاعری است بیروتی که در آن شهر تولد و وفات یافت . [ 1256 - 1328 هَ . ق . / 1840 - 1910 م . ] وی به تدریس اشتغال ورزید و در شعر و ادب شهرت بسزائی یافت . دو دیوان دارد: 1- مرآت الغریبه ، چاپی ....
-
جستوجو در متن
-
کستین
لغتنامه دهخدا
کستین . [ ک ُ ] (اِ) کمربند. (ناظم الاطباء). کستی . (از برهان ). رجوع به کستی شود.
-
وشاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] vešād ۱. گشاد.۲. گشادهمیان؛ بدون سدره و کستی.
-
قاسم بیروتی
لغتنامه دهخدا
قاسم بیروتی . [ س ِ م ِ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به قاسم کستی شود.
-
کشتیج
لغتنامه دهخدا
کشتیج . [ ک ُ ] (اِ) کشتی . کستی . کستیج . زناری که برمیان بندند. رجوع به کشتی و کستیج شود.
-
کساتیج
لغتنامه دهخدا
کساتیج . [ ک َ ] (اِ) ج ِ کستیج وکستی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کستی و کشتی شود.
-
زنار
فرهنگ فارسی معین
(زُ نّ) [ یو. ] (اِ.) 1 - رشته ای که مسیحیان به وسیلة آن صلیب را به گردن آویزند. 2 - کُستی ؛ شالی که زردشتیان به کمر بندند.
-
زنار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [یونانی] [قدیمی] zonnār ۱. کمربندی که مسیحیان ذِمی به حکم مسلمانان بر کمر میبستهاند تا از مسلمانان بازشناخته شوند.۲. نوار یا گردنبندی که مسیحیان با صلیب کوچکی بهگردن خود آویزان میکردند.۳. = کستی