کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کستانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کستانه
لغتنامه دهخدا
کستانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) کستنه . ظاهراً از کلمه ٔ لاتینی کستانه مأخوذ است . شاه بلوط. (یادداشت مؤلف ).
-
کستانه
لغتنامه دهخدا
کستانه . [ ک ُ ن َ ] (اِخ ) قریه ای است بین ری و ساوه و قسطانی بدانجا منسوب است . (از معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
کستنه
لغتنامه دهخدا
کستنه . [ ک َ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) شاه بلوط. ابوفروه . (یادداشت مؤلف ). کستانه . رجوع به کستانه شود.
-
ابوفروة
لغتنامه دهخدا
ابوفروة. [ اَ ف َ وَ ] (ع اِ مرکب ) شاه بلوط. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بلوطالملک . قسطل . کستانه . کسدانه .
-
قسطانة
لغتنامه دهخدا
قسطانة. [ ق ُ ن َ ] (اِخ ) دهی است میان ری و ساوه . (منتهی الارب ). این قریه در یک منزلی ری واقع است ، و آن را بستانه خوانند. (معجم البلدان ). کستانه . (سمعانی ). دهی است از ری و ساوه ، و جماعتی از محدثان بدان منسوبند. و آن را کشتانه نیز خوانند. (الل...
-
شاه بلوط
لغتنامه دهخدا
شاه بلوط. [ب َ ] (اِ مرکب ) شاه بالوت . معرب آن هم شاه بلوط. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نوعی از بلوط باشد بغایت شیرین . سموم را نافع است و مثانه را سود دهد و آن را برومی قسطل خوانند. (برهان ). نام درختی است که آن را کستنه گویند. (از اقرب الموارد). او ر...