کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کسالت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کسالت
/ka(e)sālat/
معنی
۱. سستی؛ بیحالی.
۲. رنجوری؛ بیماری.
۳. خستگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیماری، درد، عارضه، مرض، ناخوشی، نقاهت ≠ سلامت
دیکشنری
affection, indisposition, malaise, weariness
-
جستوجوی دقیق
-
کسالت
لغتنامه دهخدا
کسالت . [ ک َ ل َ ] (ع اِمص ) کاهل شدن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کاهلی . (دهار). گرانی در حرکت و سستی و آهستگی و سنگینی . || درماندگی و خستگی . || بیماری و رنجوری . آزردگی . دلتنگی . دلگیری . || گرفتگی و دل شکستگی . || آشفتگی . پریشانی . (ناظم الا...
-
کسالت
واژگان مترادف و متضاد
بیماری، درد، عارضه، مرض، ناخوشی، نقاهت ≠ سلامت
-
کسالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کَسالة] ka(e)sālat ۱. سستی؛ بیحالی.۲. رنجوری؛ بیماری.۳. خستگی.
-
کسالت
فرهنگ فارسی معین
(کَ لَ) [ ع . کسالة ] (مص ل .) سستی ، بیماری ، رنجوری .
-
کسالت
دیکشنری فارسی به عربی
فوضي , مرض
-
واژههای مشابه
-
کسالت داشتن
لغتنامه دهخدا
کسالت داشتن . [ ک َ / ک ِ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) بیمار بودن . رنجور بودن .
-
کسالت آور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] ka(e)sālat[']āvar آنچه اندوه، دلتنگی، و ناخوشی بیاورد.
-
ضعف و کسالت
فرهنگ گنجواژه
ضعف.
-
کسالت و بی رغبتی
فرهنگ گنجواژه
بی حالی.
-
کسالت و تنبلی
فرهنگ گنجواژه
بی حالی.
-
کسالت و رخوت
فرهنگ گنجواژه
بی حالی.
-
ناتوانی و کسالت
فرهنگ گنجواژه
ضعف.
-
بچه انداختن(در اثر کسالت وبطور غیر عمدی)
دیکشنری فارسی به عربی
اجهض