کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کساد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کساد کردن
لغتنامه دهخدا
کساد کردن . [ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاسد و بیرونق کردن . ناروا کردن . از رواج و رونق انداختن .
-
کساد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
فترة الهدوء
-
واژههای مشابه
-
کساد پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
کساد پذیرفتن . [ ک َ / ک ِ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) کساد شدن . کاسد شدن . بی رواج و بی رونق شدن . کسادی یافتن : نرخ صندل من کساد پذیرد بروم و به حیلت صندلها از وی جدا کنم . (سندبادنامه ص 3).
-
کساد شدن
لغتنامه دهخدا
کساد شدن . [ ک َ / ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ناروان شدن بازار. (مجمل اللغة). انحماق . (تاج المصادر). بی رونق شدن . کاسد شدن . از رواج افتادن . از رونق افتادن . || ارزانی و کم قیمتی کالا و مال التجاره و داد و ستد نشدن در بازار و تنزل تجارت . (ناظم الاطب...
-
کساد گردیدن
لغتنامه دهخدا
کساد گردیدن . [ ک َ / ک ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) کاسد شدن . کساد شدن .
-
خراب و کساد
فرهنگ گنجواژه
نامناسب.
-
جستوجو در متن
-
slacking
دیکشنری انگلیسی به فارسی
slacking، شل کردن، سست کردن، کساد کردن، ضعیف کردن، فرو نشاندن
-
slacked
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لاغر، شل کردن، سست کردن، کساد کردن، ضعیف کردن، فرو نشاندن
-
slack
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شل، کساد، کسادی، سکون، قطع، شلی، انقطاع، شل کردن، سست کردن، کساد کردن، ضعیف کردن، فرو نشاندن، سست، ضعیف، پشت گوش فراخ، فراموشکار، کند، بطی ء، گشاد
-
فترة الهدوء
دیکشنری عربی به فارسی
ارام کردن , فرونشاندن , ساکت شدن , لا لا يي خواندن , ارامش , سکون , ارامي , قطع , انقطاع , دامن اويخته وشل لباس يا هر چيز اويخته وشل , شلوار کار کرباسي , کسادي , شلي , سست , کساد , پشت گوش فراخ , فراموشکار , کند , بطي , سست کردن , شل کردن , کساد کردن...
-
کامل
دیکشنری عربی به فارسی
تمام , درست , دست نخورده , بي عيب , پر , مملو , کامل , ناکنش ور , بي کاره , غير فعال , سست , بي حال , بي اثر , تنبل , بي جنبش , خنثي , کساد , تمام کردن , کامل کردن , درست کردن , يکي کردن , تابعه اوليه چيزي را گرفتن , اختلا ط , بيحال
-
شدة
دیکشنری عربی به فارسی
سفت , محکم , تنگ (تانگ) , کيپ , مانع دخول هوا يا اب يا چيز ديگر , خسيس , کساد , بزحمت کشيدن , بازورکشيدن , تقلا کردن , کوشيدن , کشش , کوشش , زحمت , تقلا , يدک کش
-
مگس پرانی
لغتنامه دهخدا
مگس پرانی . [ م َ گ َ پ َ ] (حامص مرکب ) پراکنده کردن مگسها از اطراف خود. راندن مگس از جائی یا چیزی . || کساد بازار و بی رونقی آن . (بهار عجم ) (آنندراج ) : کارکلیم باشد آنجا مگس پرانی هر جا که دل ز یار شیرین شمایل افتد. کلیم (از بهار عجم ).و رجوع به...