کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کساب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کساب
لغتنامه دهخدا
کساب . [ ک َ ] (ع اِ) گرگ . || (اِخ ) نام سگی است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کساب
لغتنامه دهخدا
کساب . [ ک َس س ] (ع ص ) ورزنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار کسب کننده . (از اقرب الموارد). کسب کننده . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
کثاب
لغتنامه دهخدا
کثاب . [ ک ِ ] (ع اِ) تیر و جز آن . یقال مارمی بکثاب ؛ ای شی ٔ سهم او غیره . (منتهی الارب ). چیز. (از اقرب الموارد). هر چیز که بیندازند از قبیل تیر وسنگ و جز آن . یقال : مارمی بکثاب ، ای شی ٔ سهم و غیره ؛ نینداخت چیزی نه تیر و نه جز آن . (ناظم الاطبا...
-
کثاب
لغتنامه دهخدا
کثاب . [ ک ُ ] (اِخ ) موضعی است به نجد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (معجم البلدان ).
-
کثاب
لغتنامه دهخدا
کثاب . [ ک ُ] (ع ص ، اِ) بسیار. (منتهی الارب ). کثیر. (از اقرب الموارد). هر چیز بسیار فراهم آمده . (ناظم الاطباء).
-
کثاب
لغتنامه دهخدا
کثاب . [ ک ُث ْ ثا / ک َث ْ ثا ] (ع ص ) تیر بی پیکان و بی پر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تیرسرگرد بی پر که کودکان بدان تیراندازی کنند. (ناظم الاطباء). کُتّاب . رجوع به کُتّاب در همین معنی شود.
-
کثعب
لغتنامه دهخدا
کثعب . [ ک َ ع َ ] (ع ص ) زن کلان و ستبر شرم . (منتهی الارب ). زن کلان و ستبر کس . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رکب کثعب ؛شرم بزرگ و ستبر. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
کداش
لغتنامه دهخدا
کداش . [ ک َدْ دا ] (ع ص ) مکدی یا شخاذ (گدا) لغت عراقی است . (از اقرب الموارد). || سختی کننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || کَسّاب . کثیرالکسب . (اقرب الموارد). || پژمرده گرداننده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بخیل کم خیر. (ناظم الاطب...
-
اساهم
لغتنامه دهخدا
اساهم . [ اُ هَِ ] (اِخ ) موضعی است بین مکه و مدینه . فضل بن عباس اللهبی راست : نظرت ُ و هرشی بیننا و بصاقهافرکن کساب فالصوی من اساهم الی ضوء نار دون سلع یشبهاضعیف الوقود فاتر غیرسائم .(معجم البلدان ).
-
علی ببلاوی
لغتنامه دهخدا
علی ببلاوی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن محمدبن احمدبن معوض حسینی ببلاوی مالکی ادریسی اشعری . وی در رجب سال 1251 هَ . ق . در «ببلاو» یکی از قرای تابع «دیروط» از استان «اسیوط» در مصر متولد شد. و تحصیلات خود را در ازهر انجام داد. از جمله ا...
-
گرگ
لغتنامه دهخدا
گرگ . [ گ ُ ] (اِ) پارسی باستان ورکانا ، اوستایی وهرکه (گرگ )، پهلوی گورگ ، هندی باستان ورکه (گرگ )، ارمنی گل ، کاشانی ور، ورگ ، ورگ ، مازندرانی وُرگ ، کردی ورگ ، افغانی لوگ ، اُسّتی برق یا بیرق ، بیرنق ، بلوچی گورگ ، گورک ، یودغاورگ ، یغنابی ارک جان...