کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کری کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کری کردن
لغتنامه دهخدا
کری کردن . [ ک ِک َ دَ ] (مص مرکب ) ارزیدن . بچیزی بودن . سود داشتن . ارزش داشتن . (یادداشت مؤلف ). کرا کردن : گو بیاییدو ببینید این شریف ایام راتا شما را شاعری کردن کند هرگز کری . منوچهری .یکی برای تماشا به خشک رود برآی کری کند که برآیی به خشک رود ...
-
کری کردن
واژهنامه آزاد
کِرِی کَردَن؛ ارزش داشتن.
-
واژههای مشابه
-
کَرْی
لهجه و گویش گنابادی
kari در گویش گنابادی یعنی ادویه
-
کَرى
لهجه و گویش بختیاری
kari ناشنوایى.
-
کُرى
لهجه و گویش بختیاری
kori رشتههاى تار قالىبافى پیش از بافت.
-
کُرِى
لهجه و گویش بختیاری
korey آى پسر.
-
کِرّى
لهجه و گویش بختیاری
kerri زمینى، توپ یا هر شىاى را که ضربه زنند و در حین حرکت با زمین تماس پیدا کند.
-
کُری
لهجه و گویش تهرانی
اسب خیمه شب بازی(کُره سلیم خان)
-
کری بگوزی
لغتنامه دهخدا
کری بگوزی . [ ] (ص ) چیزی بی کار و بی اعتبار. (آنندراج ). هر چیز نابکار و بی فایده و بی قدر و قیمت . (ناظم الاطباء) .
-
کری بنده
لغتنامه دهخدا
کری بنده . [ ک َ ب َ دَ / دِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) خربنده : خری آبکش بود و خیکش دریدکری بنده غم خورد و خر می دوید. نظامی .رجوع به کَری ّ، کرا و کراء شود.
-
کری کش
لغتنامه دهخدا
کری کش . [ ک ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کرایه کش . مکاری . (یادداشت مؤلف ) : جواب گویم اگر پرسیم که آن خر کیست خری کری کش ابلیس و قوم لعنهمو. سوزنی .رجوع به کرایه کش و مکاری شود.
-
کری کلا
لغتنامه دهخدا
کری کلا. [ ک ِ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ولوپی بخش مرکزی سوادکوه شهرستان قائم شهر. کوهستانی ، معتدل و مرطوب است و 150 تن سکنه دارد. محصول آنجا برنج و غلات و شغل اهالی آنجا زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
فعله کری
لغتنامه دهخدا
فعله کری . [ ف َ ل ِ ک ُ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش سنقر و کلیائی شهرستان کرمانشاهان که قراء آن در دامنه ٔ دو دره ٔ گاورود و سنقرچای واقع و آب آن از چشمه ها و زه آب رودخانه های محلی است . محصول عمده ٔ آن غله ، حبوب و سکنه ٔ آن 1675 تن است . تعداد ...
-
اصطرلاب کری
لغتنامه دهخدا
اصطرلاب کری . [ اُ طُ ب ِ ک َ را ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصطرلاب الکری . یکی از اقسام اصطرلاب است . (مفاتیح خوارزمی ). ذات الحلق . رجوع به ذات الحلق و اسطرلاب شود.