کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کریم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کریم
/karim/
معنی
۱. بخشنده؛ صاحب کرم؛ سخی.
۲. از نامها و صفات خداوند.
۳. از صفات قرآن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بخشنده، بدیل، جواد، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، شریف، گشادهدست، مکرم، واهب
دیکشنری
benefactor, charitable, generous
-
جستوجوی دقیق
-
کریم
لغتنامه دهخدا
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) حاج میرزا کریم امام جمعه نوه ٔ حاج میرزا جواد. از مجتهدان معروف تبریز در دوره ٔ قیام مشروطه خواهان است . رجوع به تاریخ مشروطیت ایران شود.
-
کریم
لغتنامه دهخدا
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) کریم شیره ای . نائب نقاره خانه و از دلقکهای زمان ناصرالدین شاه بود و رجال از ترس زبان او مبلغی به عنوان نعل بهای خرش به وی می دادند. رجوع به تاریخ رجال ایران مهدی بامداد ج 1 صص 396-397 شود.
-
کریم
لغتنامه دهخدا
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) کریم خان افغان . از سران سپاه نادر بود. هنگامی که نادرشاه میرزا محمدحسین شریفی حسینی را صاحب اختیار و حاکم فارس نمود، هفت هزار تن افغان وازبک و قزل باش از سپاهیان خود را با او روانه کرد وکریم خان سرکرده ٔ افغانهای اعزامی به شیرا...
-
کریم
لغتنامه دهخدا
کریم . [ ک َ ] (اِخ ) کریمخان زند پسر ایناق . از طوایف لک بود. پس از فوت پدر با برادرش صادق خان بزرگ طایفه ٔ زند شد در 1162 هَ . ق . به سپاه ابراهیم خان ، برادرزاده ٔ نادرشاه پیوست ، چون ابراهیم به دست شاهرخ نوه ٔ نادر کشته شد کریمخان قدرتی یافت و سر...
-
کریم
لغتنامه دهخدا
کریم . [ ک َ ] (ع ص ) جوانمرد. بامروت . ج ، کُرَماء، کِرام . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جوانمرد. (برهان ) : هر آن کریم که فرزند او بلاده بودشگفت باشد و او از گناه ساده بود. رودکی .احمد گفت : خداوند من حلیم و کریم است و اگرنی سخن به چوب و شمشی...
-
کریم
فرهنگ نامها
(تلفظ: karim) بخشنده ، سخاوتمند ؛ از نامها و صفات خداوند ؛ از صفات قرآن ؛ (در قدیم) گرانبها و ارزشمند و بزرگوار .
-
کریم
واژگان مترادف و متضاد
بخشنده، بدیل، جواد، جوانمرد، سخاوتمند، سخی، شریف، گشادهدست، مکرم، واهب
-
کریم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: کُرَماء] karim ۱. بخشنده؛ صاحب کرم؛ سخی.۲. از نامها و صفات خداوند.۳. از صفات قرآن.
-
کریم
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] (ص .) جوانمرد، بخشنده . جِ. کرام .
-
کریم
دیکشنری فارسی به عربی
رحيم , سخي , محسن
-
واژههای مشابه
-
کريم
دیکشنری عربی به فارسی
سخي , بخشنده , زياد
-
کَرِيمٌ
فرهنگ واژگان قرآن
بسيارگرامي - بسيار ارجمند و ارزشمند - بسيار صاحب کرم و بزرگوار(معناي تکريم با تفضيل متفاوت است، چون تکريم معنائي است نفسي و در تکريم کاري به غير نيست ، بلکه تنها شخص مورد تکريم مورد نظر است که داراي شرافتي و کرامتي بشود ، به خلاف تفضيل که منظور از آن...
-
اوس کریم ،اوسا کریم،اوستا کریم
لهجه و گویش تهرانی
خدا
-
کریم حاصله
لغتنامه دهخدا
کریم حاصله . [ ک َ ص ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه . کوهستانی و سردسیر است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).