کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرگدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کرگدن
/kargadan/
معنی
حیوانی عظیمالجثه، با پوستی ضخیم، یک یا دو شاخ بر روی پوزه، و سه انگشت در پا؛ کرگ؛ کرگندن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرگدن
لغتنامه دهخدا
کرگدن . [ ک َ گ َ دَ ] (اِ) کرگ . کرگندن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). هرمیس . (منتهی الارب ).کرگ . (مهذب الاسماء). حمارهندی . (شفا ص 470) (از صبح الاعشی ج 2 ص 37). ریما. ارج . انبیلا. بُشان . سِناد. حریش . (یادداشت مؤلف ). جانوری است بر صورت بز ولیکن ...
-
کرگدن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از آرامی] (زیستشناسی) kargadan حیوانی عظیمالجثه، با پوستی ضخیم، یک یا دو شاخ بر روی پوزه، و سه انگشت در پا؛ کرگ؛ کرگندن.
-
کرگدن
فرهنگ فارسی معین
(کَ گَ دَ) (اِ.) حیوانی بزرگ و نیرومند که شاخی بالای بینی اش دارد.پوستش ضخیم و پُر چین و چروک است . در هندوستان و افریقا زندگی می کند.
-
کرگدن
دیکشنری فارسی به عربی
فرس النهر , کرکدن
-
واژههای مشابه
-
کرگدن دریائی
لغتنامه دهخدا
کرگدن دریائی . [ ک َ گ َ دَ ن ِ دَرْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نیزه ماهی . (فرهنگ فارسی معین ). کرگدن مائی . رجوع به کرگدن مائی شود.
-
کرگدن مائی
لغتنامه دهخدا
کرگدن مائی . [ ک َ گ َ دَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ماهی زال . ختو. (از الجماهر). نیزه ماهی .(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ختو و نیزه ماهی شود.
-
کرگدن فعل
لغتنامه دهخدا
کرگدن فعل . [ ک َ گ َ دَ ف ِ ] (ص مرکب ) آنکه رفتار و عملش مانند کرگدن باشد. (فرهنگ فارسی معین ) : کرگدن فعل جمله بستوهندکربسوشکل جمله مکروهند.آغاجی (از فرهنگ فارسی معین ).
-
رده کرگدن ها
دیکشنری فارسی به عربی
کرکدن
-
جانور پوست کلفت(مثل کرگدن)
دیکشنری فارسی به عربی
حيوان غليظ جلد
-
جستوجو در متن
-
کرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از آرامی] (زیستشناسی) [قدیمی] karg = کرگدن
-
کرگ آسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مٲخوذ از آرامی. فارسی] [قدیمی] karg[']āsā مانندِ کرگدن.
-
کرگندن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از آرامی] (زیستشناسی) [قدیمی] ko(a)rgandan = کرگدن
-
carangus
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کرگدن