کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرکس فلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کرکس فلک
معنی
(کَ کَ س فَ لَ) (اِمر.) نک کرکسان فلک .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرکس فلک
فرهنگ فارسی معین
(کَ کَ س فَ لَ) (اِمر.) نک کرکسان فلک .
-
واژههای مشابه
-
کرکس پر
لغتنامه دهخدا
کرکس پر. [ ک َ ک َ پ َ ] (ص مرکب ) دارای پر کرکس . که بر آن پر کرکس نصب باشد : فروفکندی از یک خدنگ کرکس پرچهار کرکس نمرود را گه پرواز.سوزنی .
-
کرکس خیم
لغتنامه دهخدا
کرکس خیم . [ ک َ ک َ ] (ص مرکب ) دارای خوی کرکس . به خوی و طبیعت کرکس : نیست طغرل شرف و عنقانام هست هدهدلقب و کرکس خیم .خاقانی .
-
کرکس طبع
لغتنامه دهخدا
کرکس طبع. [ ک َ ک َ طَ ] (ص مرکب ) دارای طبیعتی چون طبیعت کرکس . با طبیعتی چون کرکس : ننگ دارم که شوم کرکس طبعکز خرد نام همایست مرا.خاقانی .
-
جبل کرکس
لغتنامه دهخدا
جبل کرکس . [ ج َ ب َ ل ِ ک َ ک َ ] (اِخ ) خواندمیر آرد: در میان کاشان و اصفهان واقع است . در میان عوالم آن حدود شهرت دارد که در وقت طوفان نوح که همه ٔ عالم را آب گرفت ... کرکس که طایر باقوتی است مدتی طیران مینمود و نشیمن میطلبید، ناگاه قله ٔ کوهی دید...
-
جستوجو در متن
-
طعمه خور
لغتنامه دهخدا
طعمه خور. [ طُ م َ / م ِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) خورنده ٔ طعمه . آنکه قوت خورد : کرکس و شیر فلک طعمه خوران در مصاف ماهی و گاو زمین لرزه کنان زیر بار.خاقانی .
-
جوره
لغتنامه دهخدا
جوره . [ رَ / رِ ] (اِ) همرنگ و هم وزن . || مقابل کوب (؟). || جفت چیزی . (برهان ). بعقیده ٔ مؤلف آنندراج این کلمه هندی فارسی شده است : شهباز فلک جوره ٔ این کرکس نیست چون خرقه ٔ شالم بجهان اطلس نیست .در دهر کسی همسر این ناکس نیست از پیش نرفته است و ا...
-
کرگس
لغتنامه دهخدا
کرگس . [ ک َ گ َ ] (اِ) کرکس . مرغ مردارخوار. (برهان ). طائری است معروف مردارخوار که به هندی گچه گویند فی زماننا گِد گویند. اکثر پر او در تیر به کار برند و مجازاً پرهای تیررا کرگس گویند. (غیاث اللغات ). رجوع به کرکس شود.- کرگسان گردون ؛ کرکسان فلک ....
-
لرزه
لغتنامه دهخدا
لرزه . [ ل َ زَ / زِ ] (اِمص ) اسم از لرزیدن . لرزش . لرز. رَجفه . رعشه . قرقفه . نحواء. وَزَغ . ارتعاد. رعدة [ رِ دَ / رَ دَ ] ارتعاش . فسره . تضعضع. تزلزل . اهتزاز.یازه . اِرتعاج . اِرتجاج ، اَصیص . ارزیز. نَفضی ̍. نفیضی . نِفضی ̍. کصیص . اَفکل . (...
-
عجوز
لغتنامه دهخدا
عجوز. [ ع َ] (ع ص ، اِ) پیره زن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ترجمان جرجانی ). زن گنده پیر کلان سال . (منتهی الارب ). المراءة المسنة لعجزها عن اکثر الامور و آن وصف خاص به آن است . (اقرب الموارد). ج ، عُجُز، عَجائز : عجوز جهان در نکاح فلک شدکه جز عذر ز...
-
فزون
لغتنامه دهخدا
فزون . [ ف ُ ] (ص ، ق ) افزون . (غیاث ) (فرهنگ فارسی معین ). زیاد. علاوه . بیش : چرا عمر کرکس دوصد سال ویحک نماند ز سالی فزون تر پرستو. رودکی .میلفنج دشمن که دشمن یکی فزون است و دوست ار هزار اندکی . رودکی .ز بالا فزون است ریشش رشی تنیده در او خانه صد...
-
کوته
لغتنامه دهخدا
کوته . [ ت َه ْ ] (ص ) مخفف کوتاه . (آنندراج ). کوتاه . (فرهنگ فارسی معین ). کم طول . قصیر : زندگانی چه کوته و چه درازنه به آخر بمرد باید باز؟ رودکی .چرا عمر طاووس و درّاج کوته چرا مار و کرکس زِیَد در درازی . ابوطیب مصعبی .شب کوته که صبح زود دمیدنه ن...
-
همچون
لغتنامه دهخدا
همچون . [ هََ چُن ْ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) همچو. مانند. چون . نظیر : ایستاده دید آنجا دزد غول روی زشت و چشمها همچون دغول . رودکی .انگِشت برِ رویش مانند بلور است پولاد برِ گردن او همچون لاد است . خسروانی .گویی همچون فلان شدم نه هماناهرگز چون عود کی توا...