کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرکره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کرکره
/karkare/
معنی
کوبیدن و بلغور کردن دانههایی مانندِ ماش و باقلا در زیر دستاس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
blind, louver, shade, shutter, jalousie
-
جستوجوی دقیق
-
کرکره
لغتنامه دهخدا
کرکره . [ ک ِ ک ِ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. کوهستانی و معتدل است و 135 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کرکره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کرکرَة] [قدیمی] karkare کوبیدن و بلغور کردن دانههایی مانندِ ماش و باقلا در زیر دستاس.
-
کرکره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kerkere نوعی پرده که از قطعههای یک اندازه درست شده و بهوسیلۀ ریسمانی جمع میشود؛ بادگانه.
-
کرکره
فرهنگ فارسی معین
(کِ کِ رِ) (اِ.) نوعی پرده که از تخته یا کائوچو باریک و بلند درست می کنند و پشت در و پنجره برای جریان هوا و جلوگیری از آفتاب گذارند.
-
کرکره
لهجه و گویش تهرانی
درب فلزی جمع شونده مغازه
-
واژههای مشابه
-
کرکرة
لغتنامه دهخدا
کرکرة. [ ک َ ک َ رَ ] (ع مص ) بارها برگردانیدن کسی را و چندین بار عود دادن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کوفتن دانه را و شکستن آن را و پاک کردن . || خندیدن .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برگردانیدن باد ابر را. (منتهی ال...
-
کرکرة
لغتنامه دهخدا
کرکرة. [ ک ِ ک ِ رَ ] (ع اِ) پنجم سپل شتر و آن گردی سخت میان سینه ٔ اوست یا سینه ٔ هر ستور ذی خف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رحی زور شتر و گفته اند سینه ٔ هر ذی خف . (از اقرب الموارد). || گروهی از مردم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب ال...
-
کِرکِره
لهجه و گویش تهرانی
غضروف
-
کرکره،پرده کرکره
لهجه و گویش تهرانی
پرده سایه روشن
-
کرکره کردن
لغتنامه دهخدا
کرکره کردن . [ ک ِ ک ِ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گرفتن پوست بعض حبوب ، چون ماش و مانند آن با سودن آجرپاره ای بدان . خرد کردن ماش و جز آن با آسیا چون بلغوری . در میان دو آجر یا سنگ درشت و ناهموار مالیدن حبوب را تا از پوست برآید. (یادداشت مؤلف ).
-
کرکره جال
لغتنامه دهخدا
کرکره جال . [ ک َ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است از توابع دوهزار تنکابن مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 105 و ترجمه ٔ آن ص 145).
-
پرده کرکره
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ کِ رِ) (اِمر.) وسیله ای از تیغه های نازک خم پذیر که به وسیلة ریسمان هایی به هم متصل شده و به پنجره آویخته می شود و با کشیدن ریسمان ها می توان آن را باز و بسته کرد.
-
کرکره کردن
لهجه و گویش تهرانی
پوست غلات را بو دادن و کوبیدن و سائیدن بین دو سطح ناصاف کندن
-
کرکره کردن
لهجه و گویش تهرانی
ساییدن بین دو سنگ