کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرچ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کرچ
/ka(e)rč/
معنی
قطعۀ بریدهشده از خربزه یا هندوانه؛ قاش؛ قاچ: ◻︎ ماند کرچی گفت این را من خورم / تا چه شیرینخربزهست این بنگرم (مولوی: ۲۴۸).
〈 کرچکرچ: [قدیمی] قطعهقطعه؛ تکهتکه؛ قاشقاش: ◻︎ به تیغ اگر بکند کرچکرچ پهلویم / بهسان خربزۀ نرم دلخموشم من (سیفی بدیعی: لغتنامه: کرچکرچ).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
broody, cut
-
جستوجوی دقیق
-
کرچ
لغتنامه دهخدا
کرچ . [ ک َ ] (اِ) گوی گریبان . کَرج . (برهان ). || شکاف گریبان پیراهن و کرته . کَرج . (برهان ) : بخندد دل ز کرچش زآنکه کرچش بصورت چون مه نو می نماید. رضی الدین نیشابوری .رجوع به کَرج شود.
-
کرچ
لغتنامه دهخدا
کرچ . [ ک َ ] (ص ) در لهجه ٔ گیلکی بمعنی ترد و شکننده که زیر دندان صدا کند و این صفت خوب است برای شیرینی ها و امثال آن ، چه برای تری هوا همه چیز در آنجا مرطوب است . (یادداشت مؤلف ).
-
کرچ
لغتنامه دهخدا
کرچ . [ ک ِ ] (اِخ ) بندری است در کرانه ٔ شرقی شبه جزیره ٔ کریمه در کنار دریای آزوف . در قدیم در محل کنونی کرچ ، شهر بوسپوروس برپا بود. (از فرهنگ ایران باستان ص 240).- بوغاز کرچ ؛ همان بوسفور کیمِّری است که دریای آزوف را به دریای سیاه متصل می کند. ا...
-
کرچ
لغتنامه دهخدا
کرچ . [ ک ُ ] (اِ) نامی است که در کرج به درخت ولیک دهند. این درخت را در مازندران و گرگان ، ولیک ، ولک یا بلک و در لاهیجان ، کمار و در کوهپایه ٔ گیلان ، کتو و دربجنورد، دلانا و در شمیران و همدان ، کُویج و در خلخال ، گیچ و در دیلمان لاهیجان و رودسر، ما...
-
کرچ
لغتنامه دهخدا
کرچ . [ ک ُ ] (ص ) مرغ که مستی گونه ای دارد برای خوابیدن بر تخم و جوجه برآوردن . کُرک . (یادداشت مؤلف ). حالت مرغی که آماده ٔ خوابیدن روی تخم است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کرچ
لغتنامه دهخدا
کرچ . [ ک ُ / ک َ رَ ] (اِ) تراشه ٔ خربزه و هندوانه و غیر آن . (برهان ) (از ناظم الاطباء). || تریشه . قطعه . پاره . (ناظم الاطباء). رجوع به کِرج شود.
-
کرچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ka(e)rč قطعۀ بریدهشده از خربزه یا هندوانه؛ قاش؛ قاچ: ◻︎ ماند کرچی گفت این را من خورم / تا چه شیرینخربزهست این بنگرم (مولوی: ۲۴۸).〈 کرچکرچ: [قدیمی] قطعهقطعه؛ تکهتکه؛ قاشقاش: ◻︎ به تیغ اگر بکند کرچکرچ پهلویم / بهسان خربزۀ نر...
-
کرچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کرک› korč ویژگی مرغ خانگیای که بر روی تخم خوابیده است.
-
کرچ
فرهنگ فارسی معین
(کُ یا کَ رَ) (اِ.) قاچ ، یک قاچ از خربزه یا هندوانه .
-
کرچ
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (ص .) حالت مرغی که آمادة خوابیدن روی تخم است .
-
کرچ
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: qop طاری: qop طامه ای: qop طرقی: qop / koč کشه ای: qop نطنزی: qop / kop
-
کرچ
واژهنامه آزاد
کِرُچْ:(keroch) در گویش گنابادی یعنی خورد کردن با دندان ، ریزه ریزه کردن با دندان
-
واژههای مشابه
-
کِرُچْ
لهجه و گویش گنابادی
kerouch در گویش گنابادی یعنی خورد کردن با دندان ، ریزه ریزه کردن با دندان
-
کُرچ
لهجه و گویش بختیاری
korč مرغ آماده خوابیدن بر روى تخم که حالت لختى و بىحسى پیدا کرده است.