کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرية پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کرية
معنی
جسم کوچک کروي , گلبول , گويچه خون
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرية
دیکشنری عربی به فارسی
جسم کوچک کروي , گلبول , گويچه خون
-
واژههای مشابه
-
کریه
لغتنامه دهخدا
کریه . [ ک َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
کریه
لغتنامه دهخدا
کریه . [ ک َ ] (ع ص ) ذوالکراهة. (اقرب الموارد). قبیح و ناپسند داشته . (ناظم الاطباء). ناپسند و ناخوش داشته . (منتهی الارب ). رویی که دشوار بود دیدن آن از زشتی . (از مهذب الاسماء). زشت . ناپسند. ناخوش داشته . ناگوار. ناپاک . نفرت انگیز. چرکین . (ناظم...
-
کریه
واژگان مترادف و متضاد
بد، بدگل، زشت، قبیح، ناپسند، ناخوشایند، ناگوار، نفرتانگیز، نفرتبار ≠ قشنگ
-
کریه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] karih ۱. زشت.۲. ناپسند؛ ناخواسته؛ ناپسندداشته.
-
کریه
فرهنگ فارسی معین
(کَ هْ) [ ع . ] (ص .) ناپسند، زشت .
-
کریه
دیکشنری فارسی به عربی
بذيي , شرير , قبيح , هجوم
-
کریه روی
لغتنامه دهخدا
کریه روی . [ ک َ ] (ص مرکب ) کریه المنظر. کریه منظر. زشت . ناخوش دیدار. بدگِل : گوریست سیاه رنگ دهلیزم خوکیست کریه روی دربانم . مسعودسعد.رجوع به کریه منظر شود.
-
کریه منظر
لغتنامه دهخدا
کریه منظر. [ ک َ م َ ظَ ] (ص مرکب ) زشت روی .(ناظم الاطباء). کریه المنظر. بدگِل . بدنما. ناخوش دیدار. (یادداشت مؤلف ). زشت صورت . بدقیافه : شخصی نه چنان کریه منظرکز زشتی او خبر توان داد. سعدی .ده بیست نفر از جرگه ٔ ازرق چشم کریه منظر را فرستاد. (عال...
-
کریه منظری
لغتنامه دهخدا
کریه منظری . [ ک َ م َ ظَ ] (حامص مرکب ) زشت صورتی . بدقیافگی . ناخوش دیداری . کراهت منظر.
-
کریه الصوت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: کریهالصَّوت] [قدیمی] karihosso[w]t دارای صدای زشت و ناهنجار؛ بدآواز.
-
کریه المنظر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] kariholmanzar بدقیافه؛ کریهمنظر؛ زشتصورت.
-
کريه الرائحة
دیکشنری عربی به فارسی
بودار , بدبو , متعفن