کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرومپوشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
chromizing
کرومپوشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، مهندسی مواد و متالورژی] نفوذ دادن کروم به لایۀ سطحی محصول فلزی
-
واژههای مشابه
-
کروم
لغتنامه دهخدا
کروم . [ ک ُ ](ع اِ) ج ِ کَرم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درختان انگور. (غیاث اللغات ) : میل جان در حکمت است و در علوم میل تن در باغ و راغ و در کروم .مولوی .چه رها کن رو به ایوان و کروم کم ستیز اینجابدان کاللّج ّ شوم . مولوی .دیگر...
-
کروم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: chrome] ‹کرم› (شیمی) korom عنصر فلزی جامد، نقرهایرنگ، براق، و بسیارسخت که در مجاورت هوا واکنش نشان نمیدهد و در ساخت برخی آلیاژها و آبکاری فلزها به کار میرود.
-
کروم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ کَرْم] [قدیمی] korum = کَرْم
-
کروم
دیکشنری فارسی به عربی
معدن الکروم
-
پوشی
لغتنامه دهخدا
پوشی . (اِ) جامه ای که از آن عمامه و شال کمر میکرده اند : قاری ، مصنفات تو بر پوشی و برک هر جا رفوگران هنرور نوشته اند. نظام قاری (دیوان البسه ).دارم بسی ز ریشه ٔ پوشی خیالهایابم ز عقد طره ٔ دستار حالها. نظام قاری (دیوان البسه ).این سرکشی که در سر پو...
-
پوشی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] puši پارچهای که از آن شال سر و کمر میساختهاند: ◻︎ تا چند کنی پوش ز پوشی کسان / از جامهٴ عاریت نشاید برخورد (نظام قاری: لغتنامه: پوشی).
-
chromadizing
کرومآسترپوشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، مهندسی مواد و متالورژی] آمادهسازی سطح آلومینیم یا آلیاژ آلومینیم با محلول اسیدکرومیک برای بهبود چسبندگی رنگ بر روی آن
-
hard chromium
کروم سخت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، مهندسی مواد و متالورژی] پوششی از کروم که برای افزایش مقاومت در برابر سایش بر روی مادۀ دیگر ایجاد میکنند
-
عیب پوشی
لغتنامه دهخدا
عیب پوشی . [ ع َ / ع ِ ] (حامص مرکب ) اغماض از سهو و خطای دیگران . (ناظم الاطباء).
-
کهنه پوشی
لغتنامه دهخدا
کهنه پوشی . [ک ُ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و عمل کهنه پوش . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه پوش شود.
-
phosphating, phosphatizing
فسفاتپوشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] ایجاد پوشش فسفاتی بر روی قطعۀ فلزی
-
freeze-up
یخپوشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] تشکیل فصلی پوشش یخ پیوسته بر روی منابع آبی کرۀ زمین
-
همپوشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ← همپوشانی