کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کروس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کروس
لغتنامه دهخدا
کروس . [ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایوانکی بخش شهرستان دماوند. کوهستانی و سردسیر است و 170 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
کروس
لغتنامه دهخدا
کروس . [ ک َ رَوْ وَ / ک َ رَوْ وُ ] (ع ص ) بزرگ سر از مردم و شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بزرگ سر از مردم و گفته اند ضخیم از هر چیز. (از اقرب الموارد). بزرگ سر. (مهذب الاسماء). || سیاه . (از اقرب الموارد). سیاه از...
-
کروس
لغتنامه دهخدا
کروس . [ ک ِ وَ ] (اِ) لغز و چیستان . (برهان ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). بردک . پردک .
-
واژههای مشابه
-
برزین کروس
لغتنامه دهخدا
برزین کروس . [ ب َ ک ُ ] (اِخ ) نام یکی از موبدان بوده است یعنی حکیم و دانشمند و عالم و بزرگ ملت زردشتی [ آتش پرستان ]. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : بد آن پیر را نام برزین کروس بیامد بهنگام بانگ خروس .زراتشت بهرام .
-
جستوجو در متن
-
Cervus nippon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کروس نپتون
-
mouse-ear cress
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کروس موش گوش
-
متزحزح
لغتنامه دهخدا
متزحزح . [ م ُ ت َ زَ زَ ] (ع اِ) اسم مکان از تَزَحزَح بمعنی جای دور شدن . قول کروَّس :فقد کان لی عماً اری متزحزح . (از اقرب الموارد). و رجوع به تزحزح و ماده ٔ قبل شود.
-
جبابینی
لغتنامه دهخدا
جبابینی . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) احمدبن ابی غالب بن سمجون الابرودی مکنی به ابوالعباس المقری و معروف به جبابینی است . قرآن را نزد شیخ ابی محمد عبداﷲبن علی سبط شیخ ابی منصور خیاط خواند و از او و سعدالخیربن محمد انصاری و دیگران [ حدیث ] شنید و فقه را بر مذه...
-
تکویث
لغتنامه دهخدا
تکویث . [ ت َ ] (ع مص ) با چهار پنج برگ شدن کشت . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || شبیه سر خرگوش برآوردن غائط، یقال : کوث فلان بغائط؛ اذا خرجه کرؤس الارانب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
پردک
لغتنامه دهخدا
پردک . [ پ َ دَ ] (اِ) چیستان . لُغز. (برهان ). اُلقیه . آبدَه . مُعما. اُغلوطه . کِرمَک . کِروَس . کِردَک . وَبَردَک . چَربَک . نَردَک . بَردَک . بَرد. چَرمَک . لُوتَر. لُوترا : ز پردکهای دورادور بسته که از فکرش دل داناست خسته . امیرخسرو.و در نسخه ٔ...
-
جامه شوران
لغتنامه دهخدا
جامه شوران . [ م َ / م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع در 18 هزارگزی جنوب باختری قروه و 1 هزارگزی باباعلی . محلی است کوهستانی و سردسیر سکنه ٔ آن 120 تن است آب آن از چشمه تأمین میشود ومحصول آن غلات و لبنیات است . ...
-
اسپانیا
لغتنامه دهخدا
اسپانیا. [ اِ ] (اِخ ) (در لاتینی هسپریا و هیسپانیا و ایبریا ) اِسپانْی . اسپانیول و در نزدعرب اندلس . قسمت اعظم شبه جزیره ای است در گوشه ٔ جنوب غربی اروپا و آن با قطعه ٔ پرتقال شبه جزیره ٔ ایبری را تشکیل می دهد. پرتقال از نظر احوال جغرافیائی و احوال...