کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرنجو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کرنجو
/karanju/
معنی
کابوس؛ بختک: ◻︎ ز ناگه بار پیری بر من افتاد / چو بر خفته فتد ناگه کرنجو (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۴۲).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرنجو
لغتنامه دهخدا
کرنجو. [ ] (اِ) اسم هندی اکتمکت است . کرنج . کرنجوا. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کرنجوا شود.
-
کرنجو
لغتنامه دهخدا
کرنجو. [ ک َ رَ ] (اِ) مرض کابوس است . (آنندراج ) (انجمن آرا). بمعنی کابوس است و آن سنگینیی باشد که در خواب بر مردم افتد. (برهان ). گرانی باشد که در خواب بر مردم افتد و آن را بتازی کابوس خوانند و به فارسی عبدالجنگ خوانند. (فرهنگ اوبهی ). فربخک . (جها...
-
کرنجو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] karanju کابوس؛ بختک: ◻︎ ز ناگه بار پیری بر من افتاد / چو بر خفته فتد ناگه کرنجو (فرالاوی: شاعران بیدیوان: ۴۲).
-
کرنجو
فرهنگ فارسی معین
(کَ رَ) (اِ.) کابوس ، بختک .
-
جستوجو در متن
-
کرنج
لغتنامه دهخدا
کرنج . [ ] (اِ) اسم هندی اکتمکت است . کرنجو. کرنجوا. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کرنجوا شود.
-
کرنجوا
لغتنامه دهخدا
کرنجوا. [ ] (اِ) کرنج . کرنجو. کرنجوه . اسم هندی است اکتمکت است که به فارسی خایه ٔ ابلیس است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
کرنجوه
لغتنامه دهخدا
کرنجوه . [ ] (اِ) کرنج . کرنجو. کرنجوا اسم هندی اکتمکت است که به فارسی خایه ٔ ابلیس نامند. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کرنجوا شود.
-
بختک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) baxtak ۱. حالت خفگی و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست میدهد.۲. رؤیای وحشتناک توٲم با احساس خفگی و سنگینی بدن که انسان را از خواب میپراند؛ کابوس؛ خفتک؛ خفتو؛ برفنجک؛ درفنجک؛ فرنجک؛ فدرنجک؛ برغفج؛ برخفج؛ خفج؛ فرهانج؛ کرنجو؛ سکاچه.
-
کابوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] kābus ۱. حالت خفگی و سنگینی که گاهی در خواب به انسان دست میدهد و شخص خیال میکند که چیزی سنگین بر سینهاش فشار میآورد و نمیتواند تکان بخورد؛ خفتک؛ خفتو؛ بختک؛ برخفج؛ خفج؛ خفجا؛ خفرنج؛ برفنجک؛ درفنجک؛ فرنجک؛ فدرنگ؛ فرهانج؛ کرنجو؛ سکاچه...
-
بختک
لغتنامه دهخدا
بختک . [ ب َ ت َ ] (اِ مصغر) مصغر بخت . (ناظم الاطباء). || کابوس . خانق . نیدلان . جاثوم .سکاچه . ضاغوط. مندد. عبدالجنه . فرنجک . کرنجو. باروک . برک . نیدل . جثا. درفنجک . (ناظم الاطباء). برخفج . (یادداشت مؤلف ). سنگینی که در خواب بر کسی پیدا شود. |...
-
درفنجک
لغتنامه دهخدا
درفنجک . [ دَ ف َ ج َ ] (اِ) کابوس بود که شب در خواب بر مردم نشیند. (لغت فرس اسدی ). گرانی که در خواب بر مردم افتد و آنرا به عربی کابوس خوانند. (برهان ) (آنندراج ). حکما گویند ماده ٔ سودائی است که در خواب بسبب آن ماده چنان نماید که شخصی مهیبی یا جانو...
-
کابوس
لغتنامه دهخدا
کابوس . (اِ) مأخوذ از کلمه ٔ لاتینی انکبوس . استنبه . باروک . بخت . بختک . بَرخَفج . بَرخَفَج .بینی گلی . (فرهنگ نظام ). جاثوم . جثام . (منتهی الارب ). خانق . (بحر الجواهر). خرخجیون . خرنجک . خرونجک (شاید ووروجک که زنها به اطفال شیطان میگویند اصلش ا...
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ](اِخ ) فرالاوی . محمدبن موسی . از اجله ٔ شعرای دوره ٔ سامانیان . معاصر شهید و رودکی . او عمری طویل یافته و ویرا جز دیوان غزل و قصیده ، مثنوی به بحر خفیف بوده و با علو مقام ادبی ثروت و بضاعتی چنانکه باید نداشته است . رودکی...
-
پیری
لغتنامه دهخدا
پیری . (حامص ) حالت و چگونی پیر. مقابل جوانی . سالخوردگی . کهنسالی . شیخوخیت . شیخوخت . شیب . (دهار). کبر. مشیب . (منتهی الارب ). شیبة. (دهار). شعرة. مهرمة. معتصر. نذیر. ابومالک . ابن مالک . ابن ماء. (مرصع). وضح .هدّ. ذرءة. قتیر. سعسعه . (منتهی الارب...