کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرمان
لغتنامه دهخدا
کرمان . [ ] (اِخ ) شهرکی از تبت که به قدیم از چین بود. (حدود العالم ).
-
کرمان
لغتنامه دهخدا
کرمان . [ ] (اِخ ) شهری است قریب غزنه و مکران . (منتهی الارب ). ناحیه ای از غزنین . (تاریخ جهانگشا چ لیدن ج 1 ص 108). شهری است میان غزنه و بلاد هند و از اعمال غزنه است و میان آن و غزنه چهار روز راه است . (از معجم البلدان ).
-
کرمان
لغتنامه دهخدا
کرمان . [ ک ِ ] (اِ) قلعه و حصار. || بندر. (ناظم الاطباء).
-
کرمان
لغتنامه دهخدا
کرمان . [ ک ِ ] (اِخ ) (شهرستان ...) یکی از شهرستانهای مهم استان هشتم کشور است . از شمال به استان نهم و از خاور به دشت لوت و از جنوب به شهرستان بم و از باختر به سیرجان و از شمال باختری به رفسنجان محدود است . این شهرستان از پنج بخش زیر تشکیل شده است :...
-
کرمان
لغتنامه دهخدا
کرمان . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان راستوپی بخش سوادکوه شهرستان ساری . 190 تن سکنه دارد. کوهستانی و سردسیر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
کرمان
لغتنامه دهخدا
کرمان . [ ک ِ ] (اِخ ) ناحیتی است مشرق وی حدود سند است و جنوب وی دریای اعظم است و مغرب وی ناحیت پارس است و شمال وی بیابان سیستان است و این ناحیتی است که هرچه بسوی دریاست جایهای گرمسیری است و مردمانی اند اسمر و جای بازرگانان است و اندر وی بیابانهاست و...
-
کرمان
لغتنامه دهخدا
کرمان . [ ک ِ ](اِخ ) (شهر...) یکی از شهرهای مهم کشور و مرکز استان هشتم است . این شهر در زمان سلاطین ساسانی بنا شده است بانی آن بهرام پنجم است که در زمان ولیعهدی به کرمانشاه ملقب بوده است . طول جغرافیایی آن 57 درجه و 5دقیقه و عرض 30 درجه و 17 دقیقه و...
-
کرمان
لغتنامه دهخدا
کرمان . [ ک ُ ] (ع مص ) ارجمندی و بزرگی . (ناظم الاطباء). کرامت . (از اقرب الموارد). || یقال : افعل کذا و کرماناً لک ؛ یعنی میکنم این کار را جهت اکرام و بزرگی تو. (ناظم الاطباء).
-
کرمان
واژهنامه آزاد
قلعه یا دژ یزرگی که به دور شهر کشیده می شد.
-
واژههای مشابه
-
کرمان جوب
لغتنامه دهخدا
کرمان جوب . [ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هنام بسطام بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. سردسیری و مالاریائی است و 450 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کرمان شاه
لغتنامه دهخدا
کرمان شاه . [ ک ِ ](اِخ ) لقب بهرام بن شاپور بود. در ترجمه ٔ طبری آمده بهرام بن شاپور را کرمانشاه خواندند، زیرا که شاپور او را پادشاهی کرمان داده بود و به کودکی آنجا فرستاده بود. ابن بلخی می نویسد: بهرام بن شاپور ذی الاکتاف را از بهر آن کرمانشاه گفتن...
-
جامع کرمان
لغتنامه دهخدا
جامع کرمان . [ م ِ ع ِ ک ِ ] (اِخ ) مسجدی است در کرمان طبق کتیبه ای که بر سر در شرقی این مسجد وجود دارد، بانی مسجد محمدبن مظفر منصور است که بسال 750 هَ .ق . آن را بنا کرده است این مسجد یک بار در عهد شاه عباس ثانی بدست شاهرخ نامی تعمیر شده و یک بار دی...
-
افضل کرمان
لغتنامه دهخدا
افضل کرمان . [ اَ ض َ ل ِ ک ِ ] (اِخ ) رجوع به مقدمه ٔ تاریخ کرمان شود.
-
کرمان جوب
واژهنامه آزاد
روستایی در شمال قصرشیرین،در منطقۀ باویسی در استان کرمانشاه، در میانۀ قصرشیرین و خانقین عجم.