کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کرف محله
لغتنامه دهخدا
کرف محله . [ ک َ رَ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ رودسر گیلان . جلگه و معتدل است و 115 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
آشِ کِرْف
لهجه و گویش بختیاری
âš-e kerf آش ساده، آش رشته بدون کشک، آشبدون ترشى.
-
اُوو کِرف
لهجه و گویش بختیاری
ow-kerf اِشکنه.
-
واژههای همآوا
-
کِرْف
لهجه و گویش بختیاری
kerf آش بدون ترشى و دوغ، آش ساده.
-
جستوجو در متن
-
کزف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] ko(a)z[a,e]f =کرف
-
کروف
لغتنامه دهخدا
کروف . [ ک ُ ] (ع مص ) بوئیدن خرکمیز را. (المصادر زوزنی ). کرف . رجوع به کرف شود.
-
کزف
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) کُرف ، قیر، شبه .
-
گشف
لغتنامه دهخدا
گشف . [ گ َ ] (اِ) گژف و آن صمغی است سیاه که بر درزهای کشتی مالند. (برهان ). گزف . (آنندراج ). رجوع به کزف ، گژف ، کشف و کرف شود. || سیم سوخته . || سواد زرگری . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گزف ، گژف و کرف شود.
-
گژف
لغتنامه دهخدا
گژف . [ گ َ ] (اِ) قیر باشد و آن صمغی است سیاه که بر درزهای کشتی و جهاز مالند. کزف . || (اِ) سیم سوخته . || سواد زرگری . (برهان ) (آنندراج ). به همه ٔ معانی ظاهراً مصحف «کرف » است . و رجوع به گزف و کشف و کرف شود.
-
سرف سرف
لغتنامه دهخدا
سرف سرف . [ س ُ س ُ ] (اِ مرکب ) سرفان . سرفه کنان : پیری مرا به زرگری افکند ای شگفت بی گاه و دود زردم و همواره سرف سرف زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم من باز برفشانم سیم سره به کرف .کسایی مروزی .
-
اکراف
لغتنامه دهخدا
اکراف . [ اِ ] (ع مص ) به معنی کرف است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بوییدن خر کمیز ماده را و سر دروا کردن و لبها برگردانیدن در آن حال . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به کرف شود. || تباه و گنده شدن تخم مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اق...
-
کرکو
لغتنامه دهخدا
کرکو. [ ک ُ ] (اِ) کُرب . کُرُف . کرکوم . تلین . کپلت . کلم . کیکم . (از جنگل شناسی ساعی ج 2 صص 207-208). رجوع به کرب و نامهای دیگر این گیاه شود.
-
کرب
لغتنامه دهخدا
کرب . [ ک َ ] (اِ) یکی از گونه های درخت افرا که در جنگلهای شمال ایران فراوان است و جزو درختان نواحی مرتفع جنگلهاست . کرف . کرکو. تلین . ککم . کیکم . چیت . که پلت . افرای صحرایی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
تلین
لغتنامه دهخدا
تلین . [ ت ِل ْ لی ] (اِ) نامی است که در ارسباران (قره داغ ) به دو نوع افرا دهند.و آن را در نور و کجور کرب و در کلارستاق کرف ... میخوانند. رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 207 و کرب شود.