کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرظ
لغتنامه دهخدا
کرظ. [ ک َ ] (ع مص ) طعن کردن در ناموس و آبروی کسی . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
کرظ
لغتنامه دهخدا
کرظ. [ ک ِ ] (ع ص ) طعن کننده در حسب مردم . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).گویند: هو کرظ حسب ؛ ای یکرظه . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ] (اِخ ) نام گروهی وحشی و چادرنشین . مسکن آنها کوهستان میانه بیخه ٔ احشام وبیخه ٔ فال لارستان در زمستان و تابستان است . معیشت آنها از شکار کوه و بزداری است . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک َ ] (ع اِ) وعظ. موعظه . تذکیر. ج ، کُروز. (دزی ج 2 ص 454).
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک َ رَ ] (ع مص ) دوام کردن بر خوردن قروت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دوام کردن بر خوردن کشک . (ناظم الاطباء).
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک ُ ] (اِ) زمینی را گویند که به جهت سبزی کاشتن و زراعت دیگر هموار کرده و کناره های آن را بلند ساخته باشند. (برهان )(ناظم الاطباء). کرزه . (فرهنگ رشیدی از حاشیه ٔ برهان چ معین ). کرد. کرت . رجوع به کرزه ، کرد و کرت شود.
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک ُ ] (اِخ ) ابن جابر صحابی است . (منتهی الارب ). رجوع به الامتاع ج 1 ص 54، 272 و 380 شود.
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک ُ ] (اِخ ) ابن علقمةبن هلال بن جریبه . کسی بود که در هجرت پیغامبر اسلام از مکه به مدینه به دنبال او رفت ، اما چون نسج عنکبوت بر در غار دید بازگشت . (از الامتاع ج 1 ص 40).
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک ُ ] (ع اِ) خرجینه ٔ شبان . ج ، کِرِزه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خرجین چوپان که در آن توشه و متاع خویش را حمل کند و به قولی جوال کوچک است وعبارت اساس چنین است : جعل متاعه فی الکرز و هو الجوالق (جوال ). ج ، اکراز، کِرَزه . (از اقرب المو...
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک ُ ] (ع مص ) وعظ و ندا کردن به بشارت انجیل . (از اقرب الموارد).
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک ُ ] (اِخ ) ناحیتی است هم از روم و بیشتر از وی اندر جزیره هااند خرد و اندر دریای کرز ایشان را شهری است که کرز خوانندو اندر روم است بر کران دریا و همه ٔ اخلاق این مردمان با رومیان ماند راست به همه روی . (حدود العالم چ ستوده ص 185). شمال این در...
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک ُ ](اِخ ) ابن اسامة و کرزبن ثعلبه ، و قیل : اسمه یزیدبن انیس ، و کرزبن وبرة صحابیان اند. (از منتهی الارب ).
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک ُرْ رَ ] (ع ص ) ناکس و فرومایه . (منتهی الارب ). لئیم . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) و فی الاساس : لا احوجک الی کرز؛ ای الی غنی لئیم . (اقرب الموارد). || خبیث . || حاذق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || نجیب . (از اقر...
-
کرض
لغتنامه دهخدا
کرض . [ ک َ ] (ع مص ) جمع کردن بعضی را بر بعضی . (از اقرب الموارد).