کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کرزه
معنی
(کُ زِ) (اِ.) نک کرته .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرزه
لغتنامه دهخدا
کرزه . [ ک َ زَ / زِ ] (ص ) مادرزادی راگویند که آلت تناسل نداشته باشد. (برهان ). مادرزادی که هیچ نره و مردی نداشته باشد. (یادداشت مؤلف ).
-
کرزه
لغتنامه دهخدا
کرزه . [ ک ِ رَ زَ ](ع اِ) ج ِ کُرز، بمعنی خرجینه ٔ شبان . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کرز شود.
-
کرزه
لغتنامه دهخدا
کرزه . [ ک ُ زَ / زِ ] (اِ) گیاهی باشد خوشبوی . (جهانگیری ).
-
کرزه
لغتنامه دهخدا
کرزه . [ک ُ زَ / زِ ] (اِ) بمعنی کرز است که زمینی باشد که از برای کاشتن تخته تخته ساخته و هموار نموده و کناره های آن را بلند کرده باشند. (برهان ). زمین کشتزار که کناره های آن را بلند ساخته باشند و آن کناره ها را مرز گویند. (آنندراج ) (از انجمن آرا). ...
-
کرزه
فرهنگ فارسی معین
(کُ زِ) (اِ.) نک کرته .
-
واژههای مشابه
-
کرزة
لغتنامه دهخدا
کرزة. [ ک ِ رَ زَ ] (ع اِ) ج ِ کُرز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به کرز شود.
-
کرزه لنگ
لغتنامه دهخدا
کرزه لنگ . [ ک ِ زَ / زِ ل ِ ] (اِ) خرچنگ در لهجه ٔ بختیاری . (یادداشت مؤلف ). کِرجِلِنگ در تداول دهقانان اطراف بروجرد. کِرجِنگ در تداول مردم بروجرد.
-
کرزه ماه
لغتنامه دهخدا
کرزه ماه . [ ک ُ زَ / زِ ] (اِ)رستنی و گیاهی باشد بغایت خوشبوی . || آبیاری کشت و زراعت را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ).
-
بندر کرزه
لغتنامه دهخدا
بندر کرزه . [ ب َ دَ رِ ک ُ زِ ] (اِخ ) بندری از دهستان حمدادی بخش لنگه است که در شهرستان لار واقع است . و 455 تن سکنه دارد. لنگرگاه آن برای کشتی های کوچک مناسب است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
-
جستوجو در متن
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک ُ ] (اِ) زمینی را گویند که به جهت سبزی کاشتن و زراعت دیگر هموار کرده و کناره های آن را بلند ساخته باشند. (برهان )(ناظم الاطباء). کرزه . (فرهنگ رشیدی از حاشیه ٔ برهان چ معین ). کرد. کرت . رجوع به کرزه ، کرد و کرت شود.
-
کرز
فرهنگ فارسی معین
(کُ) (اِ.) = کرزه : زمینی که به جهت سبزی کاشتن یا زراعت دیگر هموار کنند و کناره های آن را بلند سازند.
-
کرز
لغتنامه دهخدا
کرز. [ ک ُ ] (ع اِ) خرجینه ٔ شبان . ج ، کِرِزه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خرجین چوپان که در آن توشه و متاع خویش را حمل کند و به قولی جوال کوچک است وعبارت اساس چنین است : جعل متاعه فی الکرز و هو الجوالق (جوال ). ج ، اکراز، کِرَزه . (از اقرب المو...
-
جره ٔ مثقبه
لغتنامه دهخدا
جره ٔ مثقبه . [ ج ُرْ رَ / رِ ی ِ م ُ ث َق ْ ق ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کرزه ٔ آتش افروز از تثقیب به معنی تسعیر. دمه . آتش افروز. آتش فروز. (یادداشت مؤلف ).