کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرد شاه رودبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرد شاه رودبار
لغتنامه دهخدا
کرد شاه رودبار. [ ک ُ دِ ] (اِخ ) کردِ شاه رودبار و کُردِ مُلاّ یَعقوب از طوایف ساکن نائیج کوه در ناحیه ٔ نور مازندران هستند. نام این دو طایفه در صورتهای مالیاتی نائیج که بدون شک همان نائیج کوه است دیده شده است . (از سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 110 و...
-
واژههای مشابه
-
کُرد
لهجه و گویش تهرانی
چوپانی
-
کُرد
لهجه و گویش تهرانی
چوپان
-
مجهز كرد (بسیج كرد)
دیکشنری فارسی به عربی
استنفر
-
کِرد، کِرد کردن
لهجه و گویش تهرانی
چرخ کردن گوشت و غیره
-
نرمی کرد برخورد نیکو کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَ بالحسني
-
حفظ كرد (از بر كرد)
دیکشنری فارسی به عربی
استظهر
-
کل کرد
لغتنامه دهخدا
کل کرد. [ ک َ ک ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان تمین است که در بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
کرد زنگنه
لغتنامه دهخدا
کرد زنگنه . [ ک ُ دِ زَ گ َ ن َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ جانکی گرمسیر ایل چهارلنگ بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
-
کرد شول
لغتنامه دهخدا
کرد شول . [ ] (اِخ ) دهی است در چهار فرسنگ و نیمی مشرق آسپاس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کرد شول
لغتنامه دهخدا
کرد شول . [ ک ُ دِ ] (اِخ ) دهی است یک فرسنگ و نیم میانه ٔ جنوب و مغرب مرغاب . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
کرد شولی
لغتنامه دهخدا
کرد شولی . [ ک ُ دِ ] (اِخ ) طایفه ای است از طوایف قشقائی . (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 81).
-
کرد فناخسره
لغتنامه دهخدا
کرد فناخسره . [ ک َ دُ ف َن ْنا خ ُ رَ ] (اِخ ) شهری است در نیم فرسنگی شیراز از بناهای ملک عضدالدولة ابوشجاع بن رکن الدین ابی الحسن علی بن بویه . این پادشاه بر رودی که از میان شهر می گذردسدی بسته و آب را در نهری به سوی این شهر از مسیر یک روزه راه جار...
-
استراحت کرد
فرهنگ واژههای سره
برآسود