کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کردک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کردک
/kardak/
معنی
۱. قطعه؛ بخش.
۲. بخشی از کتاب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کردک
لغتنامه دهخدا
کردک . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بیات بخش نوبران شهرستان ساوه . کوهستانی و سردسیر است و 126 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
کردک
لغتنامه دهخدا
کردک . [ ک ِ دَ ] (اِ) لغز و چیستان باشد و آن را به نظم و نثر از هم پرسند. (برهان ) (آنندراج ).معما. (ناظم الاطباء). رجوع به لغز، چیستان ، معما، پردک ، بردک و احجیه شود.
-
کردک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kardak ۱. قطعه؛ بخش.۲. بخشی از کتاب.
-
کردک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kerdak = لُغَز
-
واژههای مشابه
-
کُردک
لهجه و گویش تهرانی
نمدک ،پشمینه نمدی
-
کُردی ،کُردک
لهجه و گویش تهرانی
پیراهن
-
واژههای همآوا
-
کُردک
لهجه و گویش تهرانی
نمدک ،پشمینه نمدی
-
جستوجو در متن
-
کردو
لغتنامه دهخدا
کردو. [ ک َ ] (اِخ ) قومی که بنابه گفته ٔ گزنفون در نواحی شمال دجله ساکن بوده اند. این نام در میان مورخان یونانی صورتهای کَردوک و کردک و کردوخ نیز آمده است . (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 92، 95).
-
گردنه ٔ گوران
لغتنامه دهخدا
گردنه ٔ گوران . [ گ َ دَ ن َ ی ِ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان امجز بخش جبال بارز شهرستان جیرفت ، واقع در 55000گزی جنوب خاوری مسکون و 6500گزی جنوب راه مالرو مسکون به کردک . دارای 4 تن جمعیت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
اشکم کوه
لغتنامه دهخدا
اشکم کوه . [ اِ ک َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گاوکان بخش جبال بارز شهرستان جیرفت که در 65هزارگزی جنوب خاوری مسکون و 25هزارگزی جنوب راه مالرو مسکون - کردک واقع است و دارای 30 تن سکنه میباشد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
باغی
لغتنامه دهخدا
باغی . (اِخ ) نام سرهنگی از عیاران و پیروان مقنع : امیر بخارا حسین بن معاذ بود و از مهتران پیروان مقنع مردی بود از مردم بخارا نام او حکیم احمدو باوی سه سرهنگ دیگر بودند نام یکی حشری و دوم باغی و این هر دو از کوشک فضیل بودند... و این هر سه مرد مبارز ب...
-
پردک
لغتنامه دهخدا
پردک . [ پ َ دَ ] (اِ) چیستان . لُغز. (برهان ). اُلقیه . آبدَه . مُعما. اُغلوطه . کِرمَک . کِروَس . کِردَک . وَبَردَک . چَربَک . نَردَک . بَردَک . بَرد. چَرمَک . لُوتَر. لُوترا : ز پردکهای دورادور بسته که از فکرش دل داناست خسته . امیرخسرو.و در نسخه ٔ...