کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کردو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کردو
لغتنامه دهخدا
کردو. [ ک َ ] (اِ) شاخی را گویند که از درخت بریده شده باشد. (آنندراج ). شاخه ٔ بریده شده از درخت . (ناظم الاطباء). کردوخاله ؛ در گیلکی شاخه ٔ دراز نوک برگشته که برای کشیدن دلوآب و آفتابه از چاه به کار رود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کرته خاله . || نهال...
-
کردو
لغتنامه دهخدا
کردو. [ ک َ ] (اِخ ) قومی که بنابه گفته ٔ گزنفون در نواحی شمال دجله ساکن بوده اند. این نام در میان مورخان یونانی صورتهای کَردوک و کردک و کردوخ نیز آمده است . (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 92، 95).
-
کردو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kardu =کَرْت
-
کردو
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) 1 - شاخه ای که از درخت بریده باشند. 2 - بخشی از مزرعه که کنارهای آن را بلند کنند تا آب در آن نشیند و در میان آن سبزی کارند یا زراعت کنند.
-
واژههای مشابه
-
گنزالو د کردو
لغتنامه دهخدا
گنزالو د کردو. [ گ ُ زال ْوْ دُ ک ُ ] (اِخ ) ژنرال اسپانیایی ، ملقب به کاپیتن بزرگ که در قصر مونتیلا متولد شد (1453 - 1515 م .). وی در جنگ سرینیول بر فرانسویان که به وسیله ٔ دوک ِ نمور رهبری میشدند پیروز شد. وی مسبب فتح ناپل به دست اسپانیایی ها است (...
-
کَرت، کَردو، کرد
لهجه و گویش تهرانی
قسمتی از باغ.
-
کَرد،کردو، کرت
لهجه و گویش تهرانی
تکه زمینی کشاورزی که اطراف آنرا برآمده کرده اند.
-
کَرد ،کردو ،کرت
لهجه و گویش تهرانی
قطعه زمین کشاورزی
-
جستوجو در متن
-
کردوخ
لغتنامه دهخدا
کردوخ . [ ک َ ] (اِخ ) کردوک . (تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1067). کردو. رجوع به کردوک و کردو شود.
-
لت
لهجه و گویش تهرانی
مخزن آب، جای تقسیم آب ، لته ، پهن و مسطح، صفحه بزرگ،کردو
-
کرته
لغتنامه دهخدا
کرته . [ ک َ ت َ / ت ِ ] (اِ) قطعه ٔ زمین زراعت کرده . (آنندراج ). قطعه ٔ زمین زراعت کرده و سبزی کاشته . (برهان ) (ناظم الاطباء). کرد. کردو. کرز. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به کَرت ، کرد، کردو و کرز شود.
-
کردوبند
لغتنامه دهخدا
کردوبند. [ ک َ ب َ ] (اِ مرکب ) مرزبند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به کرد، کردو و مرز شود.
-
وزیر
لغتنامه دهخدا
وزیر. [ وَ ] (اِ) زردچوبه . (برهان ) (آنندراج ) : دل و دامن تنور کردو غدیرسرو و لاله کناغ کرد و وزیر.عنصری .