کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کردنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کردنی
/kardani/
معنی
لایق و شایستۀ انجام دادن: ◻︎ خون پیاله خور که حلال است خون او / در کار باده باش که کاریاست کردنی (حافظ: ۹۵۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
doable, feasible, licit, operable, practical, workable
-
جستوجوی دقیق
-
کردنی
لغتنامه دهخدا
کردنی . [ ک َ دَ ] (ص لیاقت ) هر چیز که لایق و شایان کرده شدن وبجا آورده شدن باشد. (ناظم الاطباء). درخور کردن . (یادداشت مؤلف ). قابل اجرا. انجام دادنی . مقابل ناکردنی و نکردنی . (فرهنگ فارسی معین ). || که کردن آن ضرور و واجب است . (یادداشت مؤلف ) ...
-
کردنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kardani لایق و شایستۀ انجام دادن: ◻︎ خون پیاله خور که حلال است خون او / در کار باده باش که کاریاست کردنی (حافظ: ۹۵۶).
-
واژههای مشابه
-
رها کردنی
لغتنامه دهخدا
رها کردنی . [ رَ ک َ دَ ] (ص لیاقت مرکب ) دست برداشتنی .شایسته ٔ رها کردن . قابل آزاد کردن . لایق یله کردن .
-
نرم کردنی
لغتنامه دهخدا
نرم کردنی . [ ن َ ک َ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل نرم کردن است . که بتوان نرمش کرد. رجوع به نرم کردن شود. || قابل تربیت . رام کردنی .
-
باور کردنی
لغتنامه دهخدا
باور کردنی . [ وَ ک َ دَ ] (ص لیاقت ) قبول کردنی . پذیرفتنی . درخور باور. درخور قبول . که باور توان کرد. که توان پذیرفت : باور کردنی نیست که مردی از چهل ذرع ارتفاع بیفتد و آسیب نبیند.
-
بسمل کردنی
لغتنامه دهخدا
بسمل کردنی . [ ب ِ م ِ ک َ دَ] (ص لیاقت مرکب ) ذبیحه . (دهار). کشتنی . سربریدنی .
-
باور کردنی
دیکشنری فارسی به عربی
محتمل , مقبول , من المحتمل , موثوق به
-
حساب کردنی
دیکشنری فارسی به عربی
محسوب
-
براورد کردنی
دیکشنری فارسی به عربی
محسوب
-
حس کردنی
دیکشنری فارسی به عربی
واضح
-
عمل کردنی
دیکشنری فارسی به عربی
عملي
-
عبور کردنی
دیکشنری فارسی به عربی
عملي
-
کار کردنی
دیکشنری فارسی به عربی
عملي
-
لمس کردنی
دیکشنری فارسی به عربی
ملموس