کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کردنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کردنگ
/kardang/
معنی
۱. ابله؛ احمق؛ کودن.
۲. بدهیکل.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کردنگ
لغتنامه دهخدا
کردنگ . [ ک َ دَ ] (ص ) دنگ . دنگل . (فرهنگ فارسی معین ).گردنگ . کردنگل . دیوث . (برهان ) (آنندراج ). پشت پایی . هیز. غلتبان . (یادداشت مؤلف ). || ابله . (برهان ) (آنندراج ). احمق . (فرهنگ فارسی معین ). || بی اندام . (برهان ) (آنندراج ). بدهیکل . (ف...
-
کردنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹گردنگ، کردنگل، دنگل، دنگ› [قدیمی] kardang ۱. ابله؛ احمق؛ کودن.۲. بدهیکل.
-
کردنگ
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (ص .) 1 - ابله ، احمق . 2 - بد - هیکل ، بداندام .
-
جستوجو در متن
-
گردنگل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gardangal = کردنگ
-
دبنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] dabang کودن؛ احمق؛ گیج؛ کردنگ؛ کردنگل.
-
کردنگل
لغتنامه دهخدا
کردنگل . [ ک َ دَ گ َ ] (ص ) دیوث . || ابله . || بی اندام . (برهان ) (آنندراج ). کرتنکلا در تداول مردم قزوین . رجوع به کردنگ شود.