کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرخ طالقان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرخ طالقان
لغتنامه دهخدا
کرخ طالقان . [ ک َ خ ِ ل ِ ] (اِخ ) ولایتی است از توابعطالقان . (از نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 65).
-
واژههای مشابه
-
کُرخ
لهجه و گویش گنابادی
korkh در گویش گنابادی یعنی ترس ، ترسیدن ، کُرخیْدَنْ
-
کرخ باجدا
لغتنامه دهخدا
کرخ باجدا. [ ک َ خ ِ ج َدْ دا ] (اِخ ) محله ای است به سُرَّمَن رای . (منتهی الارب ). گفته اند که همان کرخ سامرااست و گفته اند کرخ باجدا و کرخ جُدّان یکی است . واﷲاعلم . (از معجم البلدان ). رجوع به کرخ سامرا شود.
-
کرخ بصره
لغتنامه دهخدا
کرخ بصره . [ ک َ خ ِ ب َ رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است در رستاق اعلای بصره و اکنون باقی است و خراب گونه ای است . (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البلدان شود.
-
کرخ بغداد
لغتنامه دهخدا
کرخ بغداد. [ ک َ خ ِ ب َ ] (اِخ ) محله ای است در بغداد. (از معجم البلدان ). رجوع به کرخ شود.
-
کرخ خوزستان
لغتنامه دهخدا
کرخ خوزستان . [ ک َ خ ِ خو زِ ] (اِخ ) دهی است معروف و یقال کرخة. (منتهی الارب ). شهری است در خوزستان و اکثر گویند کرخه است . (از معجم البلدان ).
-
کرخ زراه
لغتنامه دهخدا
کرخ زراه . [ ک َ زَ ] (اِ) پیاده که مقابل سوار است . (برهان ) (آنندراج ). کرخ زرده . (صحاح الفرس ). و من گمان میکنم که هر دو مصحف است . (یادداشت مؤلف ).
-
کرخ سامرا
لغتنامه دهخدا
کرخ سامرا.[ ک َ خ ِ م َرْ را ] (اِخ ) ناحیه ای است به دو فرسنگی سامره . (از نزهةالقلوب چ اروپا مقاله ٔ سوم ص 172). آن را کرخ فیروز گفته اند منسوب به فیروز پسر بلاش پسر قباد پادشاه و آن پیش از سامره بنا شده است و سامره را چون بنا نهادند به کرخ پیوست و...
-
کرخ عبرتا
لغتنامه دهخدا
کرخ عبرتا. [ ک َ خ ُع َ ب َ ] (اِخ ) به نهروان است . (از منتهی الارب ). عبرتا از نواحی نهروان است و محمدبن عبدالسلام عبرتی کرخی از کرخ عبرتا و خطیب آنجاست . (از معجم البلدان ).
-
کرخ فیروز
لغتنامه دهخدا
کرخ فیروز. [ ک َ خ ِ ] (اِخ ) کرخ سامره . ناحیه ای است در ده میلی شمال سامره . (جغرافیای تاریخی لسترنج ص 57). رجوع به کرخ سامره شود.
-
کرخ میسان
لغتنامه دهخدا
کرخ میسان . [ ک َ خ ِ ] (اِخ ) ناحیه ای است به سواد عراق که استرآباد خوانند و آن غیر از استرآباد طبرستان است . (از معجم البلدان ). رجوع به کرخای میشان شود. || عمرانی گوید:شهری است به بحرین و فیه نظر. (از معجم البلدان ).
-
کرخ الرقه
لغتنامه دهخدا
کرخ الرقه . [ ک َ خُرْ رَق ْ ق َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در جزیره . (از معجم البلدان ).
-
کرخ جدان
لغتنامه دهخدا
کرخ جدان . [ ک َ خ ِ ج ُدْ دا ] (اِخ ) پاره ای از اهل حدیث گمان کرده اند که کرخ با جدا و کرخ جدان یکی است وصحیح نیست . با جدا کرخ سامره است و کرخ جدان شهرکی است در آخر ولایت عراق نزدیک خانقین میان شهرزور و عراق . (از معجم البلدان ). رجوع به معجم البل...
-
کرخ وار
لغتنامه دهخدا
کرخ وار. [ ک َ ] (ص مرکب ) مانند کرخ . شبیه به کرخ : هر روز شادی نوبنیاد و رامشی زین باغ جنت آیین زین کاخ کرخ وار. فرخی .رجوع به کرخ و کرخ بغداد شود.