کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرجی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کرجی
/karaji/
معنی
نوعی قایق کوچک پارویی یا موتوری؛ زورق.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بلم، زورق، قایق، کلک
دیکشنری
bark, boat, ship, vessel
-
جستوجوی دقیق
-
کرجی
لغتنامه دهخدا
کرجی . [ ک َ رَ ] (اِ) نوعی از کشتی خرد که برای حمل اسباب به کار برند. (آنندراج ). کشتی خرد و کوچک . (ناظم الاطباء). زورق . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). طَرّاده . لُتکا. بَلَم . قُفّه . غُراب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به زورق شود.
-
کرجی
لغتنامه دهخدا
کرجی . [ ک ُرْ رَ جی ی ] (ع ص ) مخنث . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
کرجی
واژگان مترادف و متضاد
بلم، زورق، قایق، کلک
-
کرجی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گرجی› karaji نوعی قایق کوچک پارویی یا موتوری؛ زورق.
-
کرجی
فرهنگ فارسی معین
(کَ رَ) (اِ.) زورق ، قایق کوچک .
-
کرجی
دیکشنری فارسی به عربی
سفينة شراعية , مرکب
-
واژههای مشابه
-
row boat
کرجی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی، ورزش] قایق باریک و درازی که آن را با یک پارو یا چند پاروی موازی به حرکت درمیآورند
-
کرجی بان
لغتنامه دهخدا
کرجی بان . [ ک َ رَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ابوالبلم . قایق چی . (یادداشت مؤلف ). قایقران . لُتکاچی .
-
کرجی بانی
لغتنامه دهخدا
کرجی بانی . [ ک َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل کرجی بان . قایقرانی . بلم رانی .
-
کرجی کش
لغتنامه دهخدا
کرجی کش . [ ک َ رَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) آنکه کرجی کشد.آنکه طنابی به کمر بندد و به موازات ساحل حرکت کند تا کرجی را برخلاف جریان آب ببرد. (یادداشت مؤلف ).
-
کرجی کشی
لغتنامه دهخدا
کرجی کشی . [ ک َ رَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) عمل کرجی کش . کشیدن کرجی کش کرجی را بر خلاف جریان آب . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کرجی کش و کرجی شود.
-
کرجی کوه
لغتنامه دهخدا
کرجی کوه . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از ده های بلده در ناحیه ٔ تنکابن مازندران . (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 142).
-
rower, oarsman
کرجیران
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] فردی که کرجی میراند یا به ورزش کرجیرانی میپردازد
-
rowing
کرجیرانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] ورزش قایقرانی با کرجی