کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرجن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کرجن
/korjan/
معنی
= کرکرانک
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کرجن
لغتنامه دهخدا
کرجن . [ ک ُ ج َ ] (اِ) استخوان نرمی را گویند که توان جاوید مانند استخوان گوش و سراستخوان شانه و استخوان پهلو و مانند آن و آن را به عربی غضروف خوانند و غرضوف نیز گویند. (برهان ) (از آنندراج ). در تداول مردم بروجرد، کُروجِنه .
-
کرجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] korjan = کرکرانک
-
کرجن
دیکشنری فارسی به عربی
غضروف
-
جستوجو در متن
-
غضروف
دیکشنری عربی به فارسی
نرمه استخوان , غضروف , کرجن
-
cartilage
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غضروف، نرمه استخوان، کرجن، خیشوم
-
کرکرانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] karkarānak استخوان نرم؛ غضروف؛ کرجن؛ کرکرک؛ کرکری.
-
کرکرانک
لغتنامه دهخدا
کرکرانک . [ک َ ک َ ن َ ] (اِ) استخوان نرمی باشد که آن را به عربی غضروف خوانند. (برهان ). استخوان نرمی که بخایند و آن را کُرکُر نیز گویند به عربی غضروف خوانند. کرکرک . (از آنندراج ). کرکری . (جهانگیری ) (ناظم الاطباء). چرند. چرندو. کالو. کرجن . (ناظم ...