کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرة ارضية پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کَرِهَ
فرهنگ واژگان قرآن
خوشش نيامد -خوش نداشت -کراهت داشت(کلمه کره - به فتحه کاف - به معناي مشقتي است که از خارج و به اکراه و اجبار ديگران بر آدمي تحميل شود ، ولي کلمه کره - به ضمه کاف - به معناي مشقتي است که از ناحيه خود انسان برسد .)
-
کره
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kera طاری: kara طامه ای: kara طرقی: kara کشه ای: kara نطنزی: kara
-
کره
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kori طاری: kori طامه ای: korra طرقی: kori کشه ای: kori نطنزی: korra
-
کَرَه
لهجه و گویش بختیاری
kara کره.
-
کره
واژهنامه آزاد
بچه . پسر
-
کره
واژهنامه آزاد
بیماری هانتینگتون
-
کره
واژهنامه آزاد
(ک ُ ر َ) (kora):به معنای پسره است ولی اصطلاحاً به جای "بابا"؛ "واقعاً"؛ "ای بابا" به کار می رود مثلاً در جمله ی "کره ول کو" یعنی "ای بابا ول کن."
-
کره کره
لغتنامه دهخدا
کره کره . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش شاهین دژ شهرستان مراغه . کوهستانی و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
کره کره
لغتنامه دهخدا
کره کره . [ ک َ رَ ک َ رَ ] (اِخ ) امیرآباد. دهی است از توابع تنکابن مازندران . (سفرنامه ٔ مازندران رابینو ص 106 و ترجمه ٔ آن ص 144).
-
کره برآوردن
لغتنامه دهخدا
کره برآوردن . [ ک َ رَ / رِ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کره بستن .کره گرفتن . کره زدن . اور زدن . کپک زدن . اور گرفتن . سفیدک زدن : کرج الخبز کرجاً؛ تباه گردید نان و کره برآورد. (منتهی الارب ). اکراج ؛ تباه شدن نان و کره برآوردن . (منتهی الارب ). رجوع به ...
-
کره بستن
لغتنامه دهخدا
کره بستن . [ ک َ رَ / رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کره زدن . کره برآوردن . کره گرفتن : تعشیش ؛ کره بستن نان . (زوزنی ). کپک زدن . سپیدک زدن . اور زدن . رجوع به کره گرفتن و کره برآوردن شود.
-
کره زدن
لغتنامه دهخدا
کره زدن . [ ک َ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) کره بستن . کره برآوردن (ناظم الاطباء ذیل کره ). کره گرفتن . کپک زدن . تکرج . سبز شدن نان و غیره چون دیری در هوای مرطوب بماند. (یادداشت مؤلف ). زنگار بستن نان و میوه و جز آن . (ناظم الاطباء). اور زدن (تکرج ع...
-
کره زدن
لغتنامه دهخدا
کره زدن . [ ک ِرْ رَ / رِ زَ دَ ] (مص مرکب ) خندیدن نه به فرزانگی . (یادداشت مؤلف ). خندیدن به آواز ممتد. رجوع به کِرّه شود.
-
کره کشیدن
لغتنامه دهخدا
کره کشیدن . [ ک ُرْ رَ / رِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کره کشی کردن . رجوع به مادّه ٔ بعد شود.
-
کره گرفتن
لغتنامه دهخدا
کره گرفتن . [ ک َ رَ / رِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) کبره زدن . تکرج . کپک زدن . کره زدن . (یادداشت مؤلف ). اور زدن .سفیدک زدن . تکرج . (تاج المصادر). اکراج . تکرج . (منتهی الارب ). کره بستن . کره برآوردن : التکریج ؛ کره گرفتن نان . تعشیش ؛ کره گرفتن ن...