کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرباس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کرباس
/karbās/
معنی
۱. نوعی پارچۀ زبر که از جنس پنبه.
۲. [مجاز] کفن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
متقال
دیکشنری
burlap, canvas
-
جستوجوی دقیق
-
کرباس
لغتنامه دهخدا
کرباس . [ ک َ ] (اِ) کرپاس . (آنندراج ). جامه ٔ سفید معروف . (غیاث اللغات ). پارچه ٔ سفید. (آنندراج ). بمعنی جامه که از پنبه ساخته شود. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پارچه ٔ پنبه ای سفید درشت . (ناظم الاطباء). جامه ٔ سفید از پنبه ٔ خشن . پارچه ٔ پنبه ای...
-
کرباس
لغتنامه دهخدا
کرباس . [ ک ِ ] (معرب ، اِ) معرب کَرباس فارسی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). جامه ٔ پنبه ای سپید. (منتهی الارب ). جامه ای از پنبه ٔ سفید و گفته اند جامه ٔ خشن . (از اقرب الموارد). ج ، کَرابیس . (منتهی الارب ) (اقر...
-
کرباس
واژگان مترادف و متضاد
متقال
-
کرباس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از هندی، جمع: کرابیس] karbās ۱. نوعی پارچۀ زبر که از جنس پنبه.۲. [مجاز] کفن.
-
کرباس
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ هند. ] (اِ.) پارچة پنبه ای سفید. ج . کرابیس .
-
کرباس
دیکشنری فارسی به عربی
جنفاص
-
واژههای مشابه
-
کرباس باف
لغتنامه دهخدا
کرباس باف . [ ک َ ] (نف مرکب ) کرباس بافنده . بافنده ٔ کرباس . آنکه کرباس بافد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کرباس بافی
لغتنامه دهخدا
کرباس بافی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کرباس باف . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) محل و دکان کرباس باف . (فرهنگ فارسی معین ). جای بافتن کرباس .
-
کرباس پیچ
لغتنامه دهخدا
کرباس پیچ . [ ک َ ] (نف مرکب ) کرباس پیچنده . || (ن مف مرکب ) کرباس پیچیده : همه همچنان کرده کرباس پیچ کز ایشان یکی بازنگشاد هیچ .نظامی .
-
کرباس سرا
لغتنامه دهخدا
کرباس سرا. [ ک َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان . کوهستانی ، معتدل و مرطوب و سکنه ٔ آن 144 تن است . محصول آنجا چای و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
کرباس فروش
لغتنامه دهخدا
کرباس فروش . [ ک َ ف ُ ] (نف مرکب ) کرباس فروشنده . آنکه کرباس را به فروش رساند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
کرباس فروشی
لغتنامه دهخدا
کرباس فروشی . [ ک َ ف ُ ] (حامص مرکب ) شغل و عمل کرباس فروش . فروش کرباس . (فرهنگ فارسی معین ) : این عبدالملک عطاش را پسری بود احمدنام به عهد پدر کرباس فروشی کردی . (سلجوقنامه ٔ ظهیری از فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) دکان کرباس فروش . (فرهنگ فارس...
-
کرباس محله
لغتنامه دهخدا
کرباس محله . [ ک َ م َ ح َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) به مزاح قبرستان و گورستان . (یادداشت مؤلف ). قبرستان و گورستان به مناسبت کفنهای کرباس . (فرهنگ فارسی معین ).- به کرباس محله رفتن ؛ مردن . (یادداشت مؤلف ).
-
کرباس محله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. عربی] [مجاز] karbāsmahalle گورستان.