کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرانه دریا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پنج کرانه
لغتنامه دهخدا
پنج کرانه . [ پ َ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مخمس .
-
بی کرانه
لغتنامه دهخدا
بی کرانه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) بی کران . ابدی . نامتناهی . (از یادداشت مؤلف ). || نامحدود. بی حد. بی کران : سال تو خجسته و ایام تو سعیدعمر تو بی کرانه و عز تو جاودان . فرخی .و هیچکس را از مخلوقات بقاء جاودانه و عمر بی کرانه مسلم نیست . (قصص ...
-
کرانه آسمان
واژهنامه آزاد
افق
-
کرانه بالایی
واژهنامه آزاد
اصلاحات دروس دانشگاهی آمار میباشد معمولا داده ها ی اطلاعاتی کلاس بندی شده جمع داده ی با نصف تقریب را کرانه بالایی و با کسر نصف تقریب کرانه بالایی مگویند برای اینکه مفهوم کرانه برای دانشجو مشخص گردد لازم بوده راهنمایی گردد
-
foehn bank
کرانۀ گرمباد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← دیوارۀ گرمباد
-
longshore current, littoral current
جریان کرانهراستا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، زمینشناسی] جریانی ناشی از موج که موازی با کرانه و معمولاً در ناحیۀ جنبکرانهای (nearshore region) و درون ناخیۀ شکست موج حرکت میکند
-
backshore
پسکرانه 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بخش بالایی یا درونی ساحل که معمولاً خشک است و بین فراکِشَند و فروکِشَند قرار دارد
-
hinterland
پسکرانه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] منطقه یا مناطق صنعتی واقعشده در پشت بندر
-
bank filtration
صافش کرانهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] دروننشت القایی آب رودخانه از میان لایههای شن کنارۀ رودخانه با هدف ارتقای کیفیت آب
-
دور از کرانه
دیکشنری فارسی به عربی
داخل
-
حد و کرانه
فرهنگ گنجواژه
مرز.
-
جستوجو در متن
-
ساحل
لغتنامه دهخدا
ساحل . [ ح ِ ] (ع اِ) لب . (دهار). عراق . (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی ). کنار. کناره . کران . کرانه . ج ، سواحل . || کناره ٔ دریا. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). زمین نزدیک دریا. و کرانه ٔ دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ).ساحل عبارت است از فصل مشترک ...
-
seaboards
دیکشنری انگلیسی به فارسی
seaboards، کرانه دریا
-
ساحل
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِ.) کنار دریا یا رود، کرانه . ج سواحل .
-
سواحل
فرهنگ فارسی معین
(سَ حِ) [ ع . ] (اِ.) کرانه های دریا. جِ ساحل .