کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کران
/karān/
معنی
۱. جای پایان یافتن چیزی؛ کرانه؛ کنار؛ کناره.
۲. طرف؛ سو؛ جهت.
۳. پایان؛ انتها: ◻︎ غم زمانه که هیچش کران نمیبینم / دواش جز می چون ارغوان نمیبینم (حافظ: ۷۱۶).
〈 کران تا کران: از این سو تا آن سو؛ همه جا.
〈 کران جستن: (مصدر لازم) [قدیمی] دوری گزیدن از خلق؛ گوشه گرفتن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جانب، طرف
۲. افق، ساحل، کنار، کناره
۳. گوشه
۴. حد، مرز، سامان، ناحیه،
۵. انتها، پایان
دیکشنری
beach, bound, boundary, coast, demarcation, demarkation, horizon, limit, periphery, radius, shore, skyline
-
جستوجوی دقیق
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ] (اِخ ) ناحیه ای است میان کابل و بدخشان که در آن معادن خارصینی است . (از الجماهر ص 261).
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک َ ] (اِ) کنار باشد که در مقابل میان است . (برهان ). کناره . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طرف . لب . لبه . حاشیه . جانب . (ناظم الاطباء). سیف البحر. (معجم البلدان ذیل کلمه ٔ ماه دینار). مقابل میان : حیره شهرکی است برکران بادیه . (حدود العالم ...
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. دشت ، گرمسیر و سکنه ٔ آن 100 تن است . آب آن از چاه و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک َ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان نوشهر است . این دهستان در جنوب و باختر نوشهر واقع شده و از 15 ده تشکیل یافته است . سکنه ٔ آن در حدود 2500 تن است . ده های مهم آن عبارتند از: کرکرودسر، کشک سرا، هلیستان و سنگ تجن . (از فرهنگ جغرا...
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک َرْ را ] (اِخ ) دهی است از دهستان به به جیک بخش سیه چشمه ٔ شهرستان ماکو. کوهستانی ، سردسیر و سکنه ٔ آن 250 تن است . محصولش غلات ،شغل اهالی زراعت ، گله داری و صنایع دستی جاجیم بافی است . این دِه از دو قسمت کران بالا و کران پایین تشکیل شده ک...
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک َرْ را ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور. کوهستانی ، معتدل و سکنه ٔ آن 152 تن است . آب آن از قنات و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).- ماه کران ؛ همان است که مختصر کنند و مکران...
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک َرْ را ] (اِخ ) نام محله ای در اصفهان . (ناظم الاطباء). در جغرافیای تاریخی لسترنج آمده است : در جای شهر اصفهان قبلاًچهار قریه قرار داشته که اسامی آنها بعداً روی چهارمحله ٔ شهر باقی مانده و آنها عبارت بودند از کران وکوشک و جوباره و دردشت . ...
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک َرْ را ] (اِخ ) نام ولایتی نزدیک تبت . (ناظم الاطباء). این شهر مجاور سقینه و خان میان جیحون و تبت کوچک بوده است . (جغرافیای تاریخی لسترنج ص 466). رجوع به همین کتاب شود. || نام قلعه ای است در مغرب . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک َرْ را] (اِخ ) کوهی است به ناحیه ٔ پنجهیر از نواحی بلخ که در آن معدن لاجورد است . (از کتاب الجماهیر ص 195).
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک ِ ] (ع اِ) در عربی نام سازی که آن را بربط نیز گویند. (غیاث اللغات ). رباب . یا چنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بربط. بربت . مزمر. عود. (السامی فی الاسامی ). || (اِخ ) موضعی است به بادیه . (منتهی الارب ).
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کَرینة. بمعنی زنان سرودگوی .(از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک ُ ] (اِ) اسبی را گویند که رنگ او مابین زرد و بور باشد و به این معنی به حذف الف هم آمده است . گویند ترکی است . (برهان ). کرند. کُرَن . (ناظم الاطباء). رجوع به کرن و کرند شود.
-
کران
لغتنامه دهخدا
کران . [ ک ُ ] (اِخ ) شهری است نزدیک دارابجرد یا نزدیک سیران . (منتهی الارب ). شهرکی است [ به ناحیت پارس ] از حدود سیراف ، آبادان با مردم بسیار. (از حدود العالم چ ستوده ص 141). حمداﷲ مستوفی در نزهةالقلوب آورده است : کران و ایراهستان در بیابانی است گر...
-
کران
واژگان مترادف و متضاد
۱. جانب، طرف ۲. افق، ساحل، کنار، کناره ۳. گوشه ۴. حد، مرز، سامان، ناحیه، ۵. انتها، پایان
-
کران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kanār] [قدیمی] karān ۱. جای پایان یافتن چیزی؛ کرانه؛ کنار؛ کناره.۲. طرف؛ سو؛ جهت.۳. پایان؛ انتها: ◻︎ غم زمانه که هیچش کران نمیبینم / دواش جز می چون ارغوان نمیبینم (حافظ: ۷۱۶).〈 کران تا کران: از این سو تا آن سو؛ همه جا.〈 کر...