کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کرامت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کرامت
/ke(a)rāmat/
معنی
۱. (تصوف) کاری خارقالعاده که توسط اولیا و صالحان انجام میگیرد.
۲. بزرگی و ارجمندی؛ داشتن صفات نیک.
۳. سخاوت و بخشندگی.
۴. (اسم) [قدیمی] هدیه؛ تحفه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بخشش، بخشندگی، دهش
۲. بزرگواری، جوانمردی
۳. عظمت
۴. اعجاز، خارقعادت، معجزه
برابر فارسی
رادی، بزرگوار
فعل
بن گذشته: کرامت کرد
بن حال: کرامت کن
دیکشنری
benevolence, bounty, munificence
-
جستوجوی دقیق
-
کرامت
لغتنامه دهخدا
کرامت . [ ک َ م َ ] (ع مص )کرامة. بزرگی ورزیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : و مثال داد مبنی بر ابواب تهنیت و کرامت . (کلیله ودمنه ). جوانمرد گردیدن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) سخاوت و جوانمردی و نواخت و احسان و بزرگواری و بخشندگی و داد و دهش و بزرگو...
-
کرامت
فرهنگ نامها
(تلفظ: ke(a)rāmat) (در تصوف) کاری خارقالعاده ، که به دست اولیا انجام میگیرد ؛ داشتنِ صفات پسندیده ، بزرگواری ، شرافت ، بخشندگی ، سخاوت ؛ (در قدیم) احترام ، عزت ؛ بزرگداشت ، هدیه .
-
کرامت
واژگان مترادف و متضاد
۱. بخشش، بخشندگی، دهش ۲. بزرگواری، جوانمردی ۳. عظمت ۴. اعجاز، خارقعادت، معجزه
-
کرامت
فرهنگ واژههای سره
رادی، بزرگوار
-
کرامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کَرامة، جمع: کرامات] ke(a)rāmat ۱. (تصوف) کاری خارقالعاده که توسط اولیا و صالحان انجام میگیرد.۲. بزرگی و ارجمندی؛ داشتن صفات نیک.۳. سخاوت و بخشندگی.۴. (اسم) [قدیمی] هدیه؛ تحفه.
-
کرامت
فرهنگ فارسی معین
(کَ مَ) [ ع . کرامة ] (مص ل .) سخاوت ، جوانمردی ، بخشندگی .
-
کرامت
دیکشنری فارسی به عربی
سخاء
-
واژههای مشابه
-
کرامت فرمودن
لغتنامه دهخدا
کرامت فرمودن . [ ک َ م َ ف َ دَ ] (مص مرکب ) کرامت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). بخشیدن . عطا کردن : پس صلات و صدقات به مستحقان کرامت فرمود. (ظفرنامه ٔ یزدی چ امیر کبیر ص 364). || قبول نمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به کرامت کردن و کرامت شود.
-
کرامت کردن
لغتنامه دهخدا
کرامت کردن . [ ک َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بزرگواری کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || دادن . (آنندراج ). عطا کردن . بخشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). دادن آنکه قدر و مرتبت برتر دارد. (یادداشت مؤلف ) : مبشران رابگردانیدند و بسیار کرامت کردند. (تاریخ بیهقی )...
-
کرامت آشیان
لغتنامه دهخدا
کرامت آشیان . [ ک َ م َ ] (ص مرکب ) که در بزرگواری و عزت و کرامت مکان دارد : ملازمان آستان کرامت آشیان مبتهج و شادمان . (حبیب السیر ج 3 ص 323).
-
کرامت دستگاه
لغتنامه دهخدا
کرامت دستگاه . [ ک َ م َ دَ ] (ص مرکب ) که دستگاه با کرامت دارد : حضرت ولایت پناه کرامت دستگاه فیروزشاه . (حبیب السیر ج 3 ص 323).
-
کرامت یاب
لغتنامه دهخدا
کرامت یاب . [ ک َ م َ ] (نف مرکب ) کرامت یابنده . بزرگواری و عزت و نواخت و توقیر یابنده : صاحب عادل کبیر کریم که کرامند از او کرامت یاب .سوزنی .
-
کرامتالله
فرهنگ نامها
(تلفظ: ke(a)rāmatollāh) (عربی) بزرگی و بخشندگی خداوند .
-
کرامت فرمودن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . فَ دَ) (مص ل .) بخشیدن ، عفو کردن .