کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کراع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کراع
/korā'/
معنی
گلۀ اسب.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کراع
لغتنامه دهخدا
کراع . [ ] (اِخ ) یکی از عالمان لغت بود. ابن خلدون در ذیل دانش لغت می نویسد: و کراع یکی از پیشوایان لغت را کتابی است به نام المنجد. (از ترجمه ٔ مقدمه ٔ ابن خلدون ج 2).
-
کراع
لغتنامه دهخدا
کراع . [ ک َرْ را ] (ع ص ) آنکه دوست دارد فرومایگان را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنکه شتران خود را آب باران خوراند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه مال خود را از باران سیراب کند. (از اقرب الموارد).
-
کراع
لغتنامه دهخدا
کراع . [ ک ُ ] (ع اِ) پاچه . پایچه . (مهذب الاسماء). پایچه ٔ گوسفند و گاو که باریک جای ساق است و آن بمنزله ٔ وظیف است مر اسب و شتر را مؤنث آید. ج ، اَکرُع ، اَکارِع . منه المثل : اعطی العبد کراعاً فطلب ذراعاً لان الذراع فی الید و هو افضل من الکراع ف...
-
کراع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اکارع] [قدیمی] korā' گلۀ اسب.
-
واژههای مشابه
-
کراع الغمیم
لغتنامه دهخدا
کراع الغمیم . [ ک ُ عُل ْ غ َ] (اِخ ) نام وادیی میان مکه و مدینه . (ناظم الاطباء). وادیی است میان حرمین بر دو منزل از مکه . (منتهی الارب ). موضعی است به ناحیه ٔ حجاز میان مکه و مدینه جلو عُسفان در هشت میلی . این کراع کوهی سیاه است در جانب حرة که بسوی...
-
کراع النمل
لغتنامه دهخدا
کراع النمل . [ ک ُ عُن ْ ن َ ] (اِخ ) علی ابن حسن هنائی وی به کراع النمل مشهور بوده است . رجوع به علی بن حسن هنائی و علی کراع النمل شود.
-
علی کراع النمل
لغتنامه دهخدا
علی کراع النمل . [ ع َ ی ِ ک ُ عُن ْ ن َ ](اِخ ) ابن حسن هنائی . مشهور به کراع النمل و دوسی و مکنی به ابوالحسن . لغوی و از اهل مصر بود. وی بر مذهب کوفیان بود و از بصریها نیز استفاده کرد. وفات او را 307 و 309 و 310 هَ . ق . نوشته اند. او راست : 1- امث...
-
واژههای همآوا
-
کراء
لغتنامه دهخدا
کراء. [ ک ِ ] (ع اِ) مزد مستأجر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مزد و اجرت مستأجر. (ناظم الاطباء).
-
کراء
لغتنامه دهخدا
کراء. [ ک ِ ] (ع مص ) کرایه دادن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مُکاراة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به مکاراة، کرا و کرایه دادن شود.
-
جستوجو در متن
-
غمیم
لغتنامه دهخدا
غمیم . [ غ َ ] (اِخ ) (کراع الَ ...) نام جایی است میان مکه و مدینه . (از معجم البلدان ). رجوع به کراع الغمیم شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن حسن هنائی ، مشهور به کراع النمل و دوسی ،و مکنی به ابوالحسن . رجوع به علی کراع النمل شود.
-
علی دوسی
لغتنامه دهخدا
علی دوسی . [ ع َ ی ِ دَ ] (اِخ ) ابن حسن هنائی ، مشهور به کراع النمل و دوسی و مکنّی به ابوالحسن . رجوع به علی کراع النمل شود.