کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کراسه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کراسه
/kor[r]āse/
معنی
۱. دفتر؛ جزوه.
۲. [مجاز] قرآن یا جزئی از آن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کراسه
لغتنامه دهخدا
کراسه . [ ک ُ س َ / س ِ ] (اِ) مصحف و کلام خدا را گویند. (برهان ) (آنندراج ). قرآن مجید.(ناظم الاطباء). صاحب فرهنگ انجمن آرای ناصری گوید: کراسة کتاب را گویند عموماً و قرآن مجید را خصوصاً. (از آنندراج ) : عنوان مجوس و سبحه بر وی دست جنب و کراسه در وی ...
-
کراسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کرّاسَة، جمع: کراریس] [قدیمی] kor[r]āse ۱. دفتر؛ جزوه.۲. [مجاز] قرآن یا جزئی از آن.
-
کراسه
فرهنگ فارسی معین
(کُ سَ یا کُ رّ سَ) [ ع . کراسة ] (اِ.) کتاب ، دفتر. ج . کراریس . کراس .
-
واژههای مشابه
-
کراسة
لغتنامه دهخدا
کراسة. [ ک ُرْ را س َ ] (ع اِ) دفتر و کتاب . (برهان ). جزوی از اجزاء کتاب . ج ، کُرّاس ، کَراریس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بمعنی کراس و اخص از کراس است و بسا از کراسه مجموعه ٔ کوچکی اراده شود بجز کتاب ، گویند: فی هذا الکراسة عشر ورقات . (از اق...
-
جستوجو در متن
-
کراس
لغتنامه دهخدا
کراس . [ ک ُرْ را ] (ع اِ) جزوی از کتاب که غالباً محتوی هشتاد برگ است . ج ، کَراریس . (از اقرب الموارد). رجوع به کُرّاسة شود. || ج ِ کُرّاسة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به کراسة شود.
-
fascicles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیشیکل، جزوه، دسته، کراسه، دسته یا مجموعه کوچک الیاف
-
fascicle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فیشیکل، جزوه، دسته، کراسه، دسته یا مجموعه کوچک الیاف
-
کماسه گر
لغتنامه دهخدا
کماسه گر. [ ک َ س َ / س ِ گ َ ] (ص مرکب ) آنکه کماسه سازد. آنکه شغل وی ساختن کماسه باشد : کماسه گر نه همانا کراسه خر باشدکه با کماسه کراسه گشود نتواند. سوزنی (از آنندراج ).رجوع به کَماسَه و کماسه گری شود.
-
مصاحف
لغتنامه دهخدا
مصاحف . [ م َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ مصحف [ م َ / م ِ / م ُ ح َ ] . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). به معنی کراسه ها. ج ِ مُصْحَف . (آنندراج ) (غیاث ) (دهار). کتابها و کراسه ها. || قرآنها : پر طاوس در اوراق مصاحف دیدم گفتم این منزلت ازقدر تو می بینم ب...
-
نقاط
لغتنامه دهخدا
نقاط. [ ن َق ْ قا ] (ع ص ) نقطه گذارنده ٔ بر حرف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه کراسه را نقط زند. (مهذب الاسماء). نقطه زن . نقطه کننده . (فرهنگ خطی ). نقطه نهنده .
-
وراقة
لغتنامه دهخدا
وراقة. [ وِ ق َ ] (ع اِمص ) کاغذتراشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کتاب نویسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). حرفه ٔ وراق . (اقرب الموارد). کراسه نویسی . (السامی فی الاسامی ). رجوع به وراقت شود.
-
کراریس
لغتنامه دهخدا
کراریس . [ ک َ ] (ع اِ) ج ِ کُرّاس . (اقرب الموارد). رجوع به کراس شود. || ج ِ کُرّاسة. بمعنی دفتر و کتاب . (منتهی الارب ). یقال : التاجر مجده فی کیسه و العالم مجده فی کراریسه ؛ شرف و افتخار سوداگر در کیسه ٔ اوست و شرف و افتخار عالم در جزوه های کتاب و...
-
پوست کردن
لغتنامه دهخدا
پوست کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوست کندن . پوست باز کردن . سلخ . باز کردن پوست میوه و جز آن . از پوست برآوردن . || غیبت و بدگوئی کسی کردن . || پوست کردن کتابی ؛ جلد کردن آن . جلد انداختن بدو. پشت کردن آن . مجلد کردن کتاب . تجلید. (زوزنی ). المجلد؛...