کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کراخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کراخ
معنی
(کَ) (اِصت .) بانگ و فریاد ماکیان به هنگام تخم نهادن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
caw
-
جستوجوی دقیق
-
کراخ
لغتنامه دهخدا
کراخ . [ ک َ ] (اِ صوت ) اسم صوت . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بانگ و فریاد ماکیان باشد در وقت بیضه نهادن . (برهان ) (آنندراج ). فریاد ماکیان پس از تخم کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به کراجیدن شود.
-
کراخ
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِصت .) بانگ و فریاد ماکیان به هنگام تخم نهادن .
-
جستوجو در متن
-
کراج
لغتنامه دهخدا
کراج . [ ک َ ] (اِ صوت ) بانگ و فریاد ماکیان پس از تخم نهادن . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ذیل کراخ ). رجوع به کراخ شود.
-
کراجیدن
لغتنامه دهخدا
کراجیدن . [ک َ دَ ] (مص ) بانگ و فریاد کردن مرغ خانگی را گوینددر وقت بیضه نهادن . (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کراچیدن . (آنندراج ). بانگ و فریاد کردن ماکیان باشد دروقت بیضه نهادن و با جیم فارسی بنظر آمده است . (برهان ). رجوع به کراخ شود.