کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کذلک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کذلک
/kazālek/
معنی
همچنین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کذلک
لغتنامه دهخدا
کذلک . [ ک َ ذا ل ِ ] (ع اسم اشاره ) (از: ک + ذلک ) یعنی مثل آن و همچنان . (از ناظم الاطباء).
-
کذلک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: کذلکَ] [قدیمی] kazālek همچنین.
-
کذلک
فرهنگ فارسی معین
(کَ ذا لِ) [ ع . ] (ق .) همچنین ، چنین هم .
-
واژههای مشابه
-
و کذلک
لغتنامه دهخدا
و کذلک . [ وَ ک َ ذا ل ِ ] (ع ق مرکب ) (از: و + کذلک ) و کذا. و نیز. و همچنین . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
واژههای همآوا
-
کزلک
لغتنامه دهخدا
کزلک . [ ] (اِخ ) والی نیشابور از جانب خوارزمشاهیان . نام این شخص در الکامل ابن اثیر کزلک و در جهانگشای جوینی کزل آمده است . رجوع به کزلی شود.
-
کزلک
لغتنامه دهخدا
کزلک . [ ک ِ ل ِ / ک َ ل َ ] (اِ) گزلک . (فرهنگ رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان ). کارد کوچک و قلم تراشی را گویند که نوک آن کج باشد. (برهان ). کارد کوچک . (غیاث اللغات ). در برهان به کسر اول و با کاف عربی به معنی قلمتراش آورده و صحیح نیست و به فتح اول و ک...
-
جستوجو در متن
-
وکک
لغتنامه دهخدا
وکک . [ وَ ک َ ] (علامت اختصاری ) رمز است «و کذلک را».
-
کک
لغتنامه دهخدا
کک . [ ک َ ] رمز است . کذلک را در کتابت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
دجم
لغتنامه دهخدا
دجم . [ دَ ج َ ] (ع مص ) اندوهگین شدن . محزون شدن : دجم ؛ اندوهگین شد، کذلک دجم مجهولاً. (منتهی الارب ).
-
کاسع
لغتنامه دهخدا
کاسع. [ س ِ ] (ع ص ) ناقه و جز آن که دم را میان هر دو پای درآورده باشد. (منتهی الارب ). ظبیة کاسع، کذلک . (ناظم الاطباء).
-
لصق
لغتنامه دهخدا
لصق . [ل ِ ] (ع ص ) فلان لصقی و بلصقی ؛ یعنی او ملاصق و در جنب من است ، و فلان لصیقی ؛ کذلک . (منتهی الارب ). لِزق .
-
تشطیب
لغتنامه دهخدا
تشطیب . [ ت َ ] (ع مص ) بریدن پوست را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و کذلک السنام . (منتهی الارب ) (آنندراج ).