کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کدیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کدیه
/kodye/
معنی
گدایی: ◻︎ بدین دقیقه که گفتم گمان کدیه مبر / به بنده، گر چه گدایی شریعت شعر است (انوری: ۴۵).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تکدی، سوال، گدایی
۲. عسرت
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کدیه
لغتنامه دهخدا
کدیه . [ ک ِدْ / ک ُدْ ی َ ] (معرب ، اِمص ) معرب از کلمه ٔگدا و گدایی فارسی . سؤال . دریوزه . دریوزه گری . (یادداشت مؤلف ) : کس کرد و به کدیه سپهی خواست ز گیلان هرگز به جهان شاه که دیده ست و گدایی . منوچهری .نه دم کدیه ای همی گویم نه دم عشوه یی همی...
-
کدیه
واژگان مترادف و متضاد
۱. تکدی، سوال، گدایی ۲. عسرت
-
کدیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کدیَة] [قدیمی] kodye گدایی: ◻︎ بدین دقیقه که گفتم گمان کدیه مبر / به بنده، گر چه گدایی شریعت شعر است (انوری: ۴۵).
-
کدیه
فرهنگ فارسی معین
(کُ یِ) [ ع . کدیة ] (اِمص .) 1 - سختی روزگار. 2 - گدایی .
-
کدیه
واژهنامه آزاد
گدایی.
-
واژههای مشابه
-
کدیة
لغتنامه دهخدا
کدیة. [ ک ُدْ ی َ ] (ع اِ) سختی روزگار. || زمین درشت تابان سخت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، کُدی ً. یقال : ضب کدیة و ضباب کدیة؛ سُمی به لِوَلعه بحفر الکدیة. (منتهی الارب ). ضب الکدیة و ضباب الکدی ؛ بسبب ولع او [ سوسمار ] به کندن اراضی درشت...
-
جستوجو در متن
-
کدی
لغتنامه دهخدا
کدی . [ ک ُ دا ] (ع اِ) ج ِ کُدیَه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به کدیة شود.
-
تکدی
واژگان مترادف و متضاد
۱. دریوزه، دریوزگی، دریوزهگری، سوال، صدقهخواهی، کدیه، گدایی ۲. گدایی کردن
-
دک زدن
لغتنامه دهخدا
دک زدن . [دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) گدایی کردن . کدیه . (برهان ).
-
دریوزه
واژگان مترادف و متضاد
۱. تکدی، دریوز، دریوزگی، سوال، کدیه، گدایی ۲. بینوایی، تهیدستی، فقر
-
دریوزه گری
لغتنامه دهخدا
دریوزه گری . [ دَرْ زَ / زِ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل دریوزه گر. سؤال . گدائی . کدیه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
سوال
واژگان مترادف و متضاد
۱. استفهام، استفسار، پرسش ≠ پاسخ، جواب ۲. درخواست، تقاضا ۳. مساله ۴. تکدی، دریوزگی، کدیه، گدایی ۵. طلب
-
حق دوست
لغتنامه دهخدا
حق دوست . [ ح َ ] (ص مرکب ) دوستدار حق . || (اِ مرکب ) آوازیست که قلندران به شب بر در خانه ها برآورند طلب را یعنی سؤال و کدیه را. و حاء حق را نهایت مدّ دهند. و با فعل ِ کشیدن صرف شود: حق دوست کشید. || مرغ حق . رجوع به مرغ حق شود.