کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کدری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کدری
معنی
(کُ دَ) (اِ.) نوعی پارچة نخی .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
murkiness, opacity, opaqueness
-
جستوجوی دقیق
-
کدری
لغتنامه دهخدا
کدری . [ ک ُ ] (ع اِ) ابر تنک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به کَدَرة شود. || نوعی از سنگخوار تیره رنگ پشت ابلق زردگلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سنگ خوار. (ناظم الاطباء). سنگخواره . قسمی از قطا و آن مرغی است . (مهذب الاسماء) : در دامن ...
-
opacity
کدری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] توانایی جسم یا ماده در جلوگیری از عبور تابش که بهصورت نسبت شار تابش فرودی به شار گذرنده از آن نشان داده میشود
-
کدری
فرهنگ فارسی معین
(کُ دَ) (اِ.) نوعی پارچة نخی .
-
واژههای مشابه
-
atmospheric opacity
کدری جوّ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ظرفیت جوّ در تضعیف شدت نور
-
جستوجو در متن
-
opalescent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اپالسنت، شیری رنگ، کدری
-
density of image, image density
چگالی تصویر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] میزان کدری یا تاریکی در شفافیت یک تصویر مثبت یا منفی
-
chocolate bloom
سفیدک شکلات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] لکههای سفید که بر روی شکلات به وجود میآید و موجب کدری آن میشود
-
opacity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کدورت، تاری، کدری، ایهام، حاجب ماورایی
-
opacities
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کدورت، تاری، کدری، ایهام، حاجب ماورایی
-
ابوالقطا
لغتنامه دهخدا
ابوالقطا. [ اَ بُل ْ ق َ ] (ع اِ مرکب ) کرکی . || کدری . (المرصع).
-
جونی
لغتنامه دهخدا
جونی . [ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب است به جون . (منتهی الارب ). رجوع بدان کلمه شود. || نوعی از سنگ خوار که سینه و بازوهای آن سیاه باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و آن از کُدری بزرگتر است . (اقرب الموارد).
-
رایب
لغتنامه دهخدا
رایب . [ ی ِ ] (ع ص ) رائب . اسم فاعل از ریشه ٔ «ریب ». کار مشتبه ومکدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از اضداد است ، چیزی که در آن شبهه و کدر باشد. || صافی که در آن شبهه و کدری نباشد. (از المنجد).
-
کدرة
لغتنامه دهخدا
کدرة. [ ک َ دَ رَ ](ع اِ) گل و لای حوض که به تک نشسته یا جامه ٔ غوک و مانند آن که بر روی آب باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). لجن . لای یا بزغسمه . || ابر تنک .(منتهی الارب ) (آنندراج ). ابر رقیق . (از اقرب الموارد). کُدری . رجوع به کدری شود. |...