کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کدخدایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کدخدایی
مترادف و متضاد
۱. دهبانی، دهداری، کدیوری
۲. ایلبیگی
۳. ریشسفیدی، کدخدامنشی
۴. آقایی، مردی، زوجیت
۵. پیشکاری
۶. ریاست ≠ کدبانویی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کدخدایی
لغتنامه دهخدا
کدخدایی . [ ک َ خ ُ ] (حامص مرکب ) کدخدائی . صاحب چیزی .چیزداری . تمکن . تملک : آنچه رسم است که اولیاء عهد را دهند از غلام و تجمل و آلت و کدخدایی ما را [ مسعود را ] فرمود [ محمود ] . (تاریخ بیهقی ).کدخداییم را ز دست گشاددست بر مال و ملک بنده نهاد. نظ...
-
کدخدایی
واژگان مترادف و متضاد
۱. دهبانی، دهداری، کدیوری ۲. ایلبیگی ۳. ریشسفیدی، کدخدامنشی ۴. آقایی، مردی، زوجیت ۵. پیشکاری ۶. ریاست ≠ کدبانویی
-
واژههای مشابه
-
کدخدایی کردن
لغتنامه دهخدا
کدخدایی کردن . [ ک َ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اجرا کردن کدخدایی . شوهر بودن . سمت زوجیت داشتن . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کدخدایی شود.
-
جستوجو در متن
-
کتخدایی
لغتنامه دهخدا
کتخدایی . [ ک َ خ ُ ] (حامص مرکب ) کتخدائی . کدخدایی . رجوع به کدخدایی شود. || سلطنت . آقائی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کدخدایی شود.
-
sheriffdom
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سرپرست، بخشداری، کدخدایی
-
دهقنت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دهقنة] [قدیمی] dahqanat ۱. کدخدایی؛ ریاست ده.۲. کشاورزی.
-
پارسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹پَرسه› [قدیمی] pārse ۱. دورهگردی برای گدایی؛ گدایی.۲. کدخدایی
-
دهبانی
لغتنامه دهخدا
دهبانی . [ دِ ] (حامص مرکب ) نگهبانی ده . کدخدایی . رجوع به دهبان شود.
-
دهقنت
فرهنگ فارسی معین
(دَ قَ نَ) [ ع . دهقنة ] (اِمص .)1 - صاحب ده بودن ، دهداری . 2 - ریاست ده ، کدخدایی .
-
میهمانسرا
لغتنامه دهخدا
میهمانسرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) مهمان سرا : این زمین میهمانسرایی دان آدمی را چو کدخدایی دان . سنائی .و رجوع به مهمانسرا شود.
-
سرگرایی کردن
لغتنامه دهخدا
سرگرایی کردن . [ س َ گ َ / گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرپیچی کردن . نافرمانی کردن . سرکشی کردن : عاقبت عشق سرگرایی کردخاک در چشم کدخدایی کرد.نظامی (هفت پیکر ص 186).
-
سرده
لغتنامه دهخدا
سرده . [ س َ دِه ْ ] (اِ مرکب ) ظاهراً مقامی چون مقام کدخدایی . (یادداشت مؤلف ) : داروغه هندوانه و سرده خیار سبزکلونده شد محصل و بدران گزیر گشت .بسحاق اطعمه .
-
مأدبة
لغتنامه دهخدا
مأدبة. [م َءْ دَ / دُ ب َ ] (ع اِ) طعام مهمانی یا کدخدایی . ج ، مآدب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طعامی که برای مهمانی یا عروسی آماده سازند. (از اقرب الموارد).