کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کدخدای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کدخدای
لغتنامه دهخدا
کدخدای . [ ک َ خ ُ ] (اِ مرکب ) کدخدا. رجوع به کدخدا شود.
-
جستوجو در متن
-
کتخدا
لغتنامه دهخدا
کتخدا. [ ک َ خ ُ ] (اِ مرکب ) کدخدا.(آنندراج ) (ناظم الاطباء). کدخدای . کتخدای . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کدخدا و کدخدای و کتخدای شود.
-
کدخدا
لغتنامه دهخدا
کدخدا. [ ک َخ ُ ] (اِ مرکب ) کدخدای . صاحب خانه باشد چه کد بمعنی خانه و خدا بمعنی صاحب ومالک آمده است . (برهان ) (از جهانگیری ) : به نزدیک مهمان شد آن پاک رای همی برد خوان از پسش کدخدای . فردوسی .خانه ٔ محمود را مسعود باید کدخدای خانه ٔ شیر عرین را ک...
-
کدیور
فرهنگ فارسی معین
(کَ وَ) (ص مر.) 1 - کدخدای خانه . 2 - کشاورز، بزرگر. 3 - ریش سفید قوم .
-
جانفداقادین
لغتنامه دهخدا
جانفداقادین . [ ] (اِخ ) زنی بود که در زمان سلطان مرادخان ثالث کدخدای حرمسرا بود و قدرت و نفوذی تمام داشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
دیهبان
لغتنامه دهخدا
دیهبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) دهبان . مهتر و رئیس ده . (آنندراج ). رئیس و کدخدای ده . (ناظم الاطباء).
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) کدخدای بکتغدی . رجوع به تاریخ بیهقی چ ادیب ص 220 شود.
-
حشره
واژهنامه آزاد
مای. تویی پهلوان جهان کدخدای / به فرمان تو مرغ و ماهی و مای (فردوسی).
-
کتخدای
لغتنامه دهخدا
کتخدای . [ ک َخ ُ ] (اِ مرکب ) کدخدا. (از آنندراج ). کتخدا. (ناظم الاطباء). فرمانروا. صاحب . دارا. دارنده : یکی پاک انبازش آرم بجای که گردی به اهواز بر کتخدای . فردوسی .خانه به دو کدبانو نارُفته بود و ده به دو کتخدای ویران . (سیاست نامه ). و رجوع به ...
-
روحی
لغتنامه دهخدا
روحی . (اِخ ) شاعر عثمانی متوفی بسال 960 هَ . ق . وی پسر کدخدای ابوالسعود افندی بود. رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود.
-
محله دار
لغتنامه دهخدا
محله دار. [ م َ ح َل ْ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) نگهبان محله . کدخدای محله . رئیس محله که در تحت فرمان کوتوال می باشد. (ناظم الاطباء).
-
دادپرور
لغتنامه دهخدا
دادپرور. [ پ َرْوَ ] (نف مرکب ) پرورنده ٔ داد. عدل پرور : خواجه بوسهل دادپرور دین کدخدای برادر سلطان . فرخی .بزرگان آن دادپرور دیاردعا تازه کردند بر شهریار. نظامی .کرد با دادپروران یاری با ستمکارگان ستمکاری .نظامی .
-
داه ودو
لغتنامه دهخدا
داه ودو. [ هَُ دُ ] (عدد مرکب ) دوازده . دو باضافه ٔ ده . داه صورتی از ده است و «داه و دو» یعنی ده بعلاوه ٔ دو. عدد بعد از یازده و قبل از سیزده . || (اِ مرکب ) مجازاً دوازده برج : ابر داه ودو هفت شد کدخدای گرفتند هریک سزاوار جای .فردوسی .
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) عبداﷲبن احمدبن لکشن . پیشکار و دستور امیریوسف ، برادر محمودبن سبکتکین ، معروف به بوسهل دبیر و فرخی راست در مدح ابوسهل :خواجه عبداﷲبِن ْ احمدبِن ْ لکشن کاوست میر یوسف را همچون دل و دستور و ندیم . ###خواجه بوسهل دادپرور دین ک...