کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کدام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کدام
/kodām/
معنی
۱. کلمۀ استفهام برای پرسش در مورد انتخاب بین دو یا چند چیز.
۲. (ضمیر) چه کسی؟؛ چه چیزی؟.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
کدامیک، کدامین
دیکشنری
which
-
جستوجوی دقیق
-
کدام
لغتنامه دهخدا
کدام . [ ک ُ ] (ضمیر، ص ) از ادات پرسش است در تردید. برای استفهام باشد و اطلاق این بر ذوی العقول و غیر ذوی العقول هر دو آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بمعنی چه و که و این صفت همیشه مقدم بر موصوف باشد خواه آن موصوف شخص باشد و یا چیز و آن را در تردید ...
-
کدام
لغتنامه دهخدا
کدام . [ ک ُ ](ع اِ) اصل المرعی و آن گیاهی است شکسته و افتاده بر زمین و چون باران بارد ظاهر گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گیاه افتاده ٔ بر زمین که چون باران بارد ظاهر گردد. (ناظم الاطباء). || (ص ) مرد پیر سالخورده . (منتهی الارب ) (از اقرب ...
-
کدام
واژگان مترادف و متضاد
کدامیک، کدامین
-
کدام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: katām] kodām ۱. کلمۀ استفهام برای پرسش در مورد انتخاب بین دو یا چند چیز.۲. (ضمیر) چه کسی؟؛ چه چیزی؟.
-
کدام
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ په . ] (حر.) از ادات پرسش .
-
کدام
دیکشنری فارسی به عربی
اي , ما
-
کدام
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kudum / kudumtâ طاری: kum طامه ای: keɹom / kuyum طرقی: kum / kumtâ کشه ای: kodum نطنزی: kiyum
-
واژههای مشابه
-
هر کدام که
دیکشنری فارسی به عربی
اي
-
در کدام محل
دیکشنری فارسی به عربی
حيث
-
در کدام قسمت
دیکشنری فارسی به عربی
حيث
-
کدام خانه (/ خانه ها) را خودش ساخت؟
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: kudum kiyahâ-š xoš besât? طاری: kum kiya-š xoš besât? طامه ای: keɹom ni keɹahâ xoye boysât? طرقی: kum kiya-š xoyeš besât? کشه ای: kodum kiya-š xoyeš besât? نطنزی: kiyum kiyahâ-š xoyeš besât?
-
جستوجو در متن
-
عرصام
لغتنامه دهخدا
عرصام . [ ع ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). عَراصِم . عَرصم . رجوع به عراصم و عرصم شود.
-
عرصتان
لغتنامه دهخدا
عرصتان . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عرصة (در حال رفع). رجوع به عرصة شود. || (اِخ ) دو فضاء است در عقیق مدینه که آنرا عصة الصغری و عرصة الکبری گویند. (از منتهی الارب ). دو بقعه است در عقیق مدینه ، کبری و صغری . (از اقرب الموارد). در عقیق است از نواحی ...