کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کخ کخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کخ کخ
/koxkox/
معنی
۱. صدای خنده.
۲. صدای سرفه.
۳. صدای نفسنفس زدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کخ کخ
لغتنامه دهخدا
کخ کخ . [ ک ِ ک ِ / ک َ ک َ / ک َخ خ ک َخ ْ خِن ْ / ک َخ ْ خِن ْ ک َخ ْ خِن / ک َ خ ِ ک ِ خ ِ ] (ع اِ) کلمه ای است که بدان کودک رازجر کنند تا از چیزی که اراده ٔ تناول آن دارد بازایستد و کذا عند التقذر من شی ٔ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و قیل کلم...
-
کخ کخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] koxkox ۱. صدای خنده.۲. صدای سرفه.۳. صدای نفسنفس زدن.
-
واژههای همآوا
-
کخکخ
لغتنامه دهخدا
کخکخ . [ ک ِ ک ِ ] (اِ صوت ) کلمه ای است که آنرا در وقت نفرت فرمودن از چیزی گویند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به کخ شود.
-
کخکخ
لغتنامه دهخدا
کخکخ . [ ک ُ ک ُ ] (اِ صوت ) صدا و آواز سرفه کردن . (برهان ). آواز سرفه کردن . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). آواز سرفه . (غیاث اللغات ). سرفه کردن و تندتند نفس زدن . (فرهنگ فارسی معین ) : خرس نیز ار خورد بناچارش زود در کخکخ اوفتد کارش . اوحدی (از آ...
-
کخکخ
لغتنامه دهخدا
کخکخ . [ ک ُ ک ُ] (اِ) حراره بود و حال صوفیان . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). حراره . (لغت نامه ٔ حافظ اوبهی ). قول . تصنیف ترانه . زجل . موشح . موشحه . شرقی . عروض البلد. قوما.ملعبه . کاری . موالیا. (یادداشت مؤلف ) : آهی کن و زین جای بجه گرد برانگ...
-
جستوجو در متن
-
کخکخة
لغتنامه دهخدا
کخکخة. [ ک َ ک َ خ َ ] (ع مص )کخ کخ گفتن کودک را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
کاری
لغتنامه دهخدا
کاری . (اِ) (اصطلاح موسیقی ) حراره . ملعبه . قول . تصنیف . کخ کخ . عروض البلد. موالیا. قوما. زجل . موشح . موشحه . شرقی . کان و کان .
-
شرقی
لغتنامه دهخدا
شرقی . [ ش َ ] (اِ) قول . حراره . زجل . کخ کخ . موشح . موشحه . تصنیف . عروض البلد. قوما. موالیا. کاری . کان و کان . ملعبه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به مترادفات شود.
-
دحمل
لغتنامه دهخدا
دحمل . [ ] () این صورت و صورت «دحمل کو»در عبارت ذیل از اسرار التوحید «من کاری دارم مهمتر از اینکه من چیزی بشما دهم تا شما دحمل کو زنید و کخ کخ کنید». (اسرار التوحید چ بهمنیار ص 225). آمده است با کلمه ٔ کخ کخ که معنی حراره و حال صوفیان دارد. در نسخه ٔ...
-
عروض البلد
لغتنامه دهخدا
عروض البلد. [ ع َ ضُل ْ ب َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح موسیقی ) قسمی از قول و حراره و تصنیف و کخ کخ و شرقی و زجل و موشح و موشحه و کاری و کان وکان و موالیا و قوما و ملعبه . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به کُخکُخ شود.
-
گرد انگیختن
لغتنامه دهخدا
گرد انگیختن . [ گ َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) گرد بر هوا افشاندن در اثر حرکت تند وسریع. گرد کردن . اهباء. اغبار. (تاج المصادر بیهقی ). || مجازاً کاری انجام دادن : آهی کن و از جای بجه گرد برانگیزکخ کخ کن و برگرد و بدربر پس ایزار. حقیقی صوفی . || مجازاً به م...
-
ملعبه
لغتنامه دهخدا
ملعبه . [ م ِ ع َ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) بازیچه . آنچه با آن بازی کنند. ج ، ملاعب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ملعبة : بازیگر است این فلک گردان امروز کرد ملعبه تلقینم . ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 270).- ملعبه ٔ دست کسی شدن ؛دستخوش او شدن . دستکش او شدن...
-
حقیقی صوفی
لغتنامه دهخدا
حقیقی صوفی . [ ح َ قی قی ِ ] (اِخ ) از قدمای شعراست و در لغتنامه ٔ اسدی به ابیات زیرین از او استشهاد شده است :در یکی زاویه بحال بجست تا سحرگاه نعره از کاغک .تا خمره بود نام پنیرک نبری هیچ معقود و مغما بزنی طعنه که بگذار(؟)آهی کن و زین جای بجه گرد برا...