کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کحول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کحول
معنی
الکل , هرنوع مشروبات الکلي
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
کحول
دیکشنری عربی به فارسی
الکل , هرنوع مشروبات الکلي
-
واژههای همآوا
-
کهول
لغتنامه دهخدا
کهول . [ ک َ ] (ع اِ) تننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عنکبوت . (محیط المحیط)(ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ بعد شود. || (ص ) مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد. (آنندراج ) (از غیاث ) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دو ماده ٔ ...
-
کهول
لغتنامه دهخدا
کهول . [ ک َهَْ وَ ] (ع اِ) تننده ، یا نوعی از آن . (منتهی الارب ). عنکبوت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). رجوع به معنی اول ماده ٔ قبل شود.
-
کهول
لغتنامه دهخدا
کهول . [ ک ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ کهل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : انبیااند بدانگاه که پیران وکهولندحکمااند از آن وقت که اطفال و صغارند. ناصرخسرو.و شیوخ و کهول از سرمستی دست بسته شده . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به کَهْل شود.
-
کهول
لغتنامه دهخدا
کهول . [ ک ُ ] (ع مص ) کهل گردیدن ، و کاهل اسم فاعل است از آن ، و یا ثلاثی مجرد آن ، فعل مرده ای است . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). صاحب منتهی الارب در ذیل اکتهال آرد: کهل گردیدن و دومو شدن ، و هکذا قالوا و لایقال کهل من المجرد.
-
کهول
فرهنگ فارسی معین
(کَ) [ ع . ] 1 - (ص .) مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد. 2 - عنکبوت .
-
جستوجو در متن
-
الکل
دیکشنری فارسی به عربی
کحول
-
هرنوع مشروبات الکلی
دیکشنری فارسی به عربی
کحول
-
اشقیطن
لغتنامه دهخدا
اشقیطن . [ اَطَ ] (اِ) دوای چشم . قطور. کحول . (دزی ج 1 ص 25).
-
اشیاف
لغتنامه دهخدا
اشیاف . [ اَش ْ ] (ع اِ) ج ِ شیاف . (بحر الجواهر). از ترکیبهای قدیمی است که آنرا به استاد «بقراط» نسبت دهند ولی بعقیده ٔ من این ترکیبات پیش از او هم بوده است چنانکه کتب یونانیان گواه بر این ادعاست . و برحسب آنچه معروفست اطلاق این نام اختصاص به داروها...
-
اثمد
لغتنامه دهخدا
اثمد. [ اَ م َ/اِ م ِ/اُ م ُ ] (ع اِ) سنگ سرمه .(منتهی الارب ). و آن سنگی است که از مغرب و نیز از اصفهان آرند و بهترین آن سنگ سرمه ٔ اصفهان است . سرمه ٔ صفاهان . (داود ضریر انطاکی ). کحل اصفهانی . کحول . خطاط . سرمه سنگ . حجرالکحل . سنگ توتیا. زنگلک ...