کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کحلی شب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کحلی شب
لغتنامه دهخدا
کحلی شب .[ ک ُ ش َ ] (اِ مرکب ) بمعنی کحلی روز است که کنایه از تاریکی شب باشد. (برهان ) (آنندراج ). کحلی پرند. تاریکی شب . (از ناظم الاطباء). رجوع به کحلی روز شود.
-
واژههای مشابه
-
کحلی پوش
لغتنامه دهخدا
کحلی پوش . [ ک ُ ] (نف مرکب ) سرمه ای پوش . که جامه ٔ سرمه ای پوشد. سیاه پوش : فلک را کرد کحلی پوش پروین موصل کرد نیلوفر به نسرین . نظامی .حلقه داران چرخ کحلی پوش در ره بند گیش حلقه بگوش .نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 8).
-
کحلی رنگ
لغتنامه دهخدا
کحلی رنگ . [ ک ُ رَ ] (ص مرکب ) به رنگ سرمه . سرمه ای . کبود. نیلگون . نیلفام : صدف آن محیط کحلی رنگ چون درآمود در لگام نهنگ .نظامی .
-
هفت کحلی
لغتنامه دهخدا
هفت کحلی . [ هََ ک ُ ] (اِ مرکب ) به معنی اول هفت گاه است که هفت آسمان باشد. (برهان ).
-
حجاب کحلی
لغتنامه دهخدا
حجاب کحلی . [ ح ِ ب ِ ک ُ ] (اِ مرکب ) ابر سیاه . || آسمان . || غبار. (شرفنامه ٔ منیری ).
-
سراپرده ٔ کحلی
لغتنامه دهخدا
سراپرده ٔ کحلی . [ س َ پ َ دَ / دِ ی ِ ک ُ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان . || ابر سیاه . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ) (رشیدی ).
-
طاق کحلی
لغتنامه دهخدا
طاق کحلی . [ ق ِ ک ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی طاق فیروزه رنگ است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 10 شود.
-
قبای کحلی
لغتنامه دهخدا
قبای کحلی . [ ق َ ی ِ ک ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان . (ناظم الاطباء). کنایه از آسمان است . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
فلک افروز
لغتنامه دهخدا
فلک افروز. [ ف َ ل َ اَ ] (نف مرکب ) روشن کننده ٔ آسمان . آسمان افروز : صبح چراغ فلک افروز شدکحلی شب قرمزی روز شد.نظامی .
-
چتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] čatr ۱. سایبان کوچک دستهدار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگهمیدارند.۲. [قدیمی] سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگهمیداشتند به علامت سلطنت و شهریاری؛ چتر پادشاهی.〈 چتر آبگون: [قدیم...
-
شعر
لغتنامه دهخدا
شعر. [ ش َ] (ع اِ) موی خواه موی انسان باشد و یا دیگر حیوانات سوای شتر و گوسپند. ج ، اَشعار، شُعور، شِعار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). موی آدمی و غیره . (غیاث اللغات ). بزموی . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61). شعرة یکی ، و گا...
-
زلف
لغتنامه دهخدا
زلف . [ زُ ] (اِ) موی سر. گیسو. (فرهنگ فارسی معین ). فارسیان زلف بالضم ، بمعنی موی چند که بر صدغ و گرد گوش روید و مخصوص محبوبان است استعمال کنند و این مجاز است از جهت سیاهی . (آنندراج ). در اصل به ضم اول و فتح لام لفظ عربی است . جمع زلفة بالضم که بمع...
-
خیری
لغتنامه دهخدا
خیری . (اِ) خبازی . (از ناظم الاطباء). خیرو. (برهان ). گل زرد خوشبوی بود. (صحاح الفرس ). گلی است زردرنگ و میان آن سیاه . (براهین العجم ). گلی است زردرنگ که میان آن سیاه باشد و آنرا همیشه بهار گویند. گلی است و انواع آن بسیار است یکی از آنها سیاه رنگ ا...