کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کحلی روز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فلک افروز
لغتنامه دهخدا
فلک افروز. [ ف َ ل َ اَ ] (نف مرکب ) روشن کننده ٔ آسمان . آسمان افروز : صبح چراغ فلک افروز شدکحلی شب قرمزی روز شد.نظامی .
-
دوران
لغتنامه دهخدا
دوران . [ دَ وَ ] (ع مص ) گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به معنی دور است . (از ناظم الاطباء). گرد گردیدن .دور زدن . چرخ زدن . چرخ خوردن . چرخیدن . (یادداشت مؤلف ). گشتن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). گرد گشتن . (ترجمان ا...
-
چتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت] čatr ۱. سایبان کوچک دستهدار که در زیر آفتاب یا هنگام باریدن برف و باران روی سر نگهمیدارند.۲. [قدیمی] سایبانی که در قدیم بر سر پادشاه یا در کنار تخت پادشاهی نگهمیداشتند به علامت سلطنت و شهریاری؛ چتر پادشاهی.〈 چتر آبگون: [قدیم...
-
سپیدکار
لغتنامه دهخدا
سپیدکار. [ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) آنکه کار او سپید کردن جامه باشد. گازر. جامه شوی . || کنایه از مردم نیکوکار و صالح و نیکومدار و جوانمرد. (برهان ) (شرفنامه ) (غیاث ). ضد سیاه کار. (انجمن آرا) : سپیدکار و سیه کار دست و زلف تواَندتو بی گناهی از این دو د...
-
نیلگون
لغتنامه دهخدا
نیلگون . (ص مرکب ) به رنگ نیل . کبود. لاجوردی . آسمانگون . (ناظم الاطباء). آبی تند. آبی سیر. ادکن . نیل فام . نیل رنگ : هوا گشت چون چادر نیلگون زمین هم به کردار دریای خون . فردوسی .بپوشید پس جامه ٔ نیلگون همان نیلگون غرق گشته به خون . فردوسی .سپیده چ...
-
بطانه
لغتنامه دهخدا
بطانه . [ ب ِ ن َ ] (ع اِ) بطانة. آستر جامه . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (جهانگیری ). آستر جامه و جز آن . (منتهی الارب ). آستر قبا و غیره . (غیاث ). آستر چیزی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 27). آستر. (فرهنگ نظام ). آستر. زیره . مقابل ظِهار...
-
هفت
لغتنامه دهخدا
هفت . [ هََ ] (عدد، ص ، اِ) عددی است معروف . (برهان ). نماینده ٔآن در ارقام هندسیه 7 و در حساب جُمَّل «ز» باشد. (یادداشت مؤلف ). از میان اعداد شماره ٔ هفت از دیرباز مورد توجه اقوام مختلف جهان بوده ، اغلب در امور ایزدی و نیک و گاه در امور اهریمنی و ش...
-
نسرین
لغتنامه دهخدا
نسرین . [ ن َ ] (اِ) نام گلی است معروف و آن سفید و کوچک و صدبرگ می باشد وآن دو نوع است یکی را گل مشکین می گویند و دیگری را گل نسرین . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). از جنس گل سرخ است . (ناظم الاطباء). به عربی ورد الصینی خوانند. (برهان قاطع). نسترن گ...
-
حجاب
لغتنامه دهخدا
حجاب . [ ح ِ ] (ع مص ) در پرده کردن . حجب . || بازداشتن از درآمدن . (منتهی الارب ). بازداشتن . (دهار) (زوزنی ). || روگیری . عفاف . حیا. شرم کردن : مرا بعرض تمنا حجاب نگذاردو گر خموش شوم اضطراب نگذارد. شجاعی کاشی .اگر حجاب کنی از خدا فرشته شوی چنین که...
-
انداختن
لغتنامه دهخدا
انداختن . [ اَ ت َ ] (مص ) افگندن . پرتاب کردن . پرت کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). افکندن . (آنندراج ). اِهواء. (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). قذف . هتف . (دهار). دحو. رمی . قد. (ترجمان جرجانی مهذب...
-
ت
لغتنامه دهخدا
ت . (حرف ) چهارمین حرف الفبای پارسی و سومین حرف الفبای تازی و حرف بیست و دوم از ابجد است واز حروف مسروری و از حروف هوائی است و از حروف شمسیه و ناریه و هم از حروف مرفوع و مصمته و نیز از حروف مهموسه ٔ نطعیه است ، و آنرا تای قرشت و تای مثناة فوقانی گوین...
-
زلف
لغتنامه دهخدا
زلف . [ زُ ] (اِ) موی سر. گیسو. (فرهنگ فارسی معین ). فارسیان زلف بالضم ، بمعنی موی چند که بر صدغ و گرد گوش روید و مخصوص محبوبان است استعمال کنند و این مجاز است از جهت سیاهی . (آنندراج ). در اصل به ضم اول و فتح لام لفظ عربی است . جمع زلفة بالضم که بمع...
-
یاقوت
لغتنامه دهخدا
یاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون کند. (برهان ) . بیرونی گوید حمزةبن الحسن اصفهانی آرد که اسم یاقوت به فارسی یاکند است . و ی...