کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کحل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
کحل
/kohl/
معنی
سرمه؛ داروی چشم.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سرمه
دیکشنری
kohl
-
جستوجوی دقیق
-
کحل
لغتنامه دهخدا
کحل . [ ک َ ] (ع اِ) نام آسمان و منه :صرحت کحل ، اذا لم یکن فی السماء غیم . (منتهی الارب ). آسمان و گویند صرحت کحل ؛ هنگامی که ابر در آسمان نباشد. (از اقرب الموارد). || سال سختی و قحطو هی معرفة لاتدخلها الالف و اللام ینصرف . (منتهی الارب ). سال سخت ....
-
کحل
لغتنامه دهخدا
کحل . [ ک َ ح َ ] (ع مص ) سرمه گون شدن چشم بسرشت و سیاه گون شدن روئیدن گاه پلک و الفعل من سمع و منه قوله لیس التکحل فی العینین کالکحل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
کحل
لغتنامه دهخدا
کحل . [ ک َ ح َ] (ع اِ) آسمان و غیر منصرف است . (اقرب الموارد).
-
کحل
لغتنامه دهخدا
کحل . [ ک َ ح ِ ] (ع ص ) چشم سرمه کشیده . (از منتهی الارب ). عین کحل ، ای مکحولة. (از اقرب الموارد).
-
کحل
لغتنامه دهخدا
کحل . [ ک ُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
-
کحل
لغتنامه دهخدا
کحل . [ ک ُ ] (ع اِ) مال بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مال بسیار. یقال : لفلان کحل و لفلان سواد؛ ای مال کثیر. (اقرب الموارد). || سنگ سرمه . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) : هر چه از جنس زمین بود چون کحل و زرنیخ و گچ ... تیمم بر آن روا بی...
-
کحل
لغتنامه دهخدا
کحل .[ ک َ ] (ع مص ) سرمه کشیدن چشم را. (منتهی الارب ). کُحل گذاردن در چشم . (اقرب الموارد). || سخت شدن سال . (منتهی الارب ). کحل سنة؛ سختی آن . (اقرب الموارد). || کحل سنون قوم را؛ سال قحط رسیدن ایشان را و ضرر رسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(از...
-
کحل
واژگان مترادف و متضاد
سرمه
-
کحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] kohl سرمه؛ داروی چشم.
-
کحل
فرهنگ فارسی معین
(کُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سنگ سرمه . 2 - سرمة چشم . 3 - هرچه در چشم کشند برای شفای چشم .
-
واژههای مشابه
-
کحل کحیلة
لغتنامه دهخدا
کحل کحیلة. [ ک ُ ل ُ ک ُ ح َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) کلمه ای است که بدان بز را زجر کنند، ای سودِ سویدة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
کحل الجواهر
فرهنگ فارسی معین
(کُ لُ لْ جَ هِ) [ ع . ] (اِمر.) سرمة آمیخته با مروارید ساییده شده .
-
کحل دان
فرهنگ فارسی معین
(کُ حْ لْ) [ ع - فا. ] (اِمر.) سرمه دان .