کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کحالة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
کحالة
لغتنامه دهخدا
کحالة. [ ک ِ ل َ ] (ع اِمص ) علم کحالة از فروع علم طب است و علمی است که در آن از حفظ صحت و از میان بردن مرض چشم بحث می شود و موضوعش چشم انسان است . کتبی که در این علم نگاشته اند بسیار است از آنجمله : تذکرة الکحالین و ترکیب العین و رسالة الکی و شفاء ا...
-
جستوجو در متن
-
زبیدات
لغتنامه دهخدا
زبیدات . [ زُ ب َ ] (اِخ ) از قبائل شمال فلسطین . (از معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله ).
-
عماری
لغتنامه دهخدا
عماری . [ ] (اِخ ) نام بطنی است که در شهر جرابلس بسر برند. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحالة از عشائرالشام ).
-
زبون
لغتنامه دهخدا
زبون . [ زَ ] (اِخ ) عشیره ای از محمودیان ، از حجاز یا یکی از قبائل بادیه ٔ شرقی اردن . سبایله از شاخهای این عشیره اند. (از معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله ).
-
عمارة
لغتنامه دهخدا
عمارة. [ ] (اِخ ) نام قبیله ای است که تابع قُنفُذة بوده است . (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحالة از الرحلة الیمانیة تألیف شرف برکاتی ص 65).
-
عمالجة
لغتنامه دهخدا
عمالجة. [ ] (اِخ ) نام فرقه ای است از ولدة، در جبل سمعان ، از نواحی حلب . این فرقه دارای بیست خیمه باشند. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحالة).
-
زبیر
لغتنامه دهخدا
زبیر. [ زُ ب َ ] (اِخ )بطنی از بنوجعفر است از لخم بنی قحطان . این بطن در ساحل اطفیح مصر مسکن گزیده بودند. (از معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله از نهایة الارب قلقشندی و البیان و الاعراب مقریزی ).
-
زبن
لغتنامه دهخدا
زبن . [ زَ ] (اِخ ) فرقه ای از عشیره ٔ عامر. رشته ای از غفل که طایفه ای هستند از طوقه از بنی صخر یکی از عشایر بادیه ٔ شرقی اردن . (از معجم قبائل العرب تألیف عمررضا کحالة).
-
زبون
لغتنامه دهخدا
زبون . [ زَ ] (اِخ ) فرقه ای است وابسته به حراحشه ، از بنوهلیل که شعبه ای است از قبیله ٔ بنوحسن که در اطراف جرش منزل دارند. از ریشه ٔ آن اطلاعی در دست نیست . (از معجم قبائل العرب تألیف عمر رضا کحاله از تاریخ اردن شرقی ص 333).
-
علیوی
لغتنامه دهخدا
علیوی . [ ] (اِخ ) نام بطنی است از معین ، از عُتبة از صلتة، از شُمَّر طوقة. این بطن به نام «بوعلیوی » نیز شهرت دارد. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحالة ج 2 ص 820 از عشائر العراق عزاوی ص 239).
-
علیوی
لغتنامه دهخدا
علیوی . [ ] (اِخ ) نام فخذی است از ابی زلیطی ، از حدیدی ها، که یکی از عشائر سوریه باشند. این فخذ بنام «ابی علیوی » نیز شهرت دارند. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحالة ج 2 ص 820).
-
علیوی
لغتنامه دهخدا
علیوی . [ ] (اِخ ) نام فخذی است که در قرای مقطوعة و طابویة، از دیرالزور، که یکی از مناطق کشور سوریه است به سر می برند. (از معجم قبائل العرب عمر رضا کحالة ج 2 ص 820).
-
علیة
لغتنامه دهخدا
علیة. [ ع ُ ل َی ْ ی َ ] (اِخ ) نام دختر زریاب آوازه خوان بود. او را عمری طولانی بود آنچنانکه در حیاتش هیچ یک از افراد خاندانش زنده نبودند. (از اعلام النساء عمر رضا کحالة از نفح الطیب مقری ).
-
علیین
لغتنامه دهخدا
علیین . [ ] (اِخ ) نام قبیله ای است از عطیات ، از بنی عطیة، که یکی از قبایل بادیه ٔ شرق الاردن باشد. (از معجم قبائل العرب عمررضا کحالة ج 2 ص 820 از تاریخ شرقی الاردن ص 224).