کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
کج قلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کج ترازو
لغتنامه دهخدا
کج ترازو. [ ک َ ت َ] (ص مرکب ) که ترازو کج دارد. که ترازوی سرک دار بکار برد کم فروشی را. || کم فروش : سوم کج ترازوی ناراست خوی ز فعل بدش هر چه خواهی بگوی .سعدی .
-
کج چشم
لغتنامه دهخدا
کج چشم . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کج بین . لوچ . احول . کاج . (ناظم الاطباء): اقبل ، کج چشم چندانکه گویی بسوی بینی خود نگاه می کند. (منتهی الارب ).
-
کج چشمی
لغتنامه دهخدا
کج چشمی . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) حالت کج چشم . کج بینی . لوچی . احولی . (ناظم الاطباء). دوبینی .
-
کج حساب
لغتنامه دهخدا
کج حساب . [ ک َ ح ِ ] (ص مرکب )بدمعامله . بدحساب . (فرهنگ فارسی معین ) : کج حساب آنچه به ابرام برد از دگرست کام هرگز نگرفته ست چو ماهی قلاب .مخلص کاشی (از آنندراج ).
-
کج خلق
لغتنامه دهخدا
کج خلق . [ ک َ خ ُ ] (ص مرکب ) بدخو. بدسرشت . (آنندراج ). بدخلق . زشتخوی . متغیر. (ناظم الاطباء). تند. ترشخو. تندخو. بداخلاق . (یادداشت مؤلف ).
-
کج خلقت
لغتنامه دهخدا
کج خلقت . [ ک َ خ ِ ق َ ] (ص مرکب ) که خلقت کج وناراست دارد. که در آفرینش او کجی بود : نیست در این خوشه جز مشتی دغل درخور کج خلقتی چون این جمل .(یادداشت مؤلف ).
-
کج خلقتی
لغتنامه دهخدا
کج خلقتی . [ ک َ خ ِ ق َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کج خلقت : کج خلقتی است علت ضم ورنه از چه کردترک رضای من ز پی تاج دین حمید.ابن یمین (دیوان ص 366).
-
کج خلقی
لغتنامه دهخدا
کج خلقی . [ ک َ خ ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی کج خلق . عمل کج خلق . زشتخویی . تغیر. تشدد. (ناظم الاطباء).
-
کج خواه
لغتنامه دهخدا
کج خواه . [ ک َ خوا / خا] (نف مرکب ) مکار. حیله باز. غدار. (ناظم الاطباء).
-
کج خواهی
لغتنامه دهخدا
کج خواهی . [ ک َ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل کج خواه . مکاری . غداری . (ناظم الاطباء).
-
کج خیال
لغتنامه دهخدا
کج خیال . [ ک َ ] (ص مرکب ) کج فکر. کج اندیش . || شکاک . بددل .
-
کج خیالی
لغتنامه دهخدا
کج خیالی . [ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل کج خیال . کج فکری . کج اندیشی .
-
کج دست
لغتنامه دهخدا
کج دست . [ ک َ دَ ](ص مرکب ) آنکه دست کج دارد. که انحنا و غیر استقامتی در دست وی بود. || دزد و کسی که در هر جا هر چه بیند بردارد. (ناظم الاطباء). معتاد بدزدی .
-
کج دل
لغتنامه دهخدا
کج دل . [ ک َ دِ ] (ص مرکب ) کج ذوق . بدسلیقه . (فرهنگ فارسی معین ) : چون صبا مجموعه ٔ گل را به آب لطف شست کج دلم خوان گر نظر بر صفحه ٔ دفتر کنم .حافظ.
-
کج دلی
لغتنامه دهخدا
کج دلی . [ ک َ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت کج دل . کج ذوقی . بدسلیقگی . (فرهنگ فارسی معین ).